بیندیش: خوردن و خوابیدن و جماع کردن، و بیندیش در آنچه که در این کارها تدبیر شده است؛ چرا که برای هر یک از این افعال، در سرشت آدمی، نیروی محرّکی قرار داده شده که او را به انجام آنها، تحریک میکند.
گرسنگی، مقتضی غذا خوردن است که زندگی و قوام بدن، به آن است و بیخوابی، محرّک بر خوابیدن است که راحت بدن و استراحت قوای بدن، به آن است و شهوت ]جنسی[، محرّک بر جماع است که دوام نسل و بقای نوع انسانی به آن بستگی دارد.
اگر گرسنگی نبود و غذا خوردن، برای آن بود که آدمی میدانست که بدن او، به آن محتاج است و در طبع آدمی، نیرویی نبود که او را به خوردن، مجبور کند، در بسیاری از اوقات، در خوردن، سهلانگاری و سستی میورزید و در نتیجه، بدنش تحلیل میرفت و بیمار و هلاک میشد، چنان که گاهی انسان برای اصلاح بدن خود، به دارویی نیازمند میشود و سهلانگاری میکند تا به بیماریهای مهلک و خطرناک، منجر میشود. همچنین اگر خواب رفتن به آن بود که انسان میدانست که بدن و قوای آن برای استراحت، به آن نیازمند است، ممکن بود که به دلایل متفاوت، از جمله حرص، در خوابیدنْ مسامحه کند و در نتیجه، بدنش ضعیف شود. اگر عمل زناشویی هم برای تولید نسل و به هم رسانیدن فرزند بود، بعید نبود که سستی ورزد و به خاطر مشکلات مربوط به آن، ازدواج نکند تا نسل ]انسانی[ کم یا منقطع گردد؛ زیرا بعضی از مردم، به فرزند، رغبتی ندارند و به آن، اعتنایی نمیکنند. پس بنگر که ]خداوند متعال[ برای هر یک از