دو. باتسون و ونتيس (۱۹۸۲ م)
ـ دين ابزاري: دين، بيشتر به عنوان ابزاري براي خدمترساني به فرد به کار ميرود و بيشتر نقش خدمترساني مدّ نظر است تا خود دين.
ـ دين به عنوان هدف: دين، به تنهايي خودش هدف است.
سه. مک کاناهي و هوگ۱ (۱۹۷۳ م)
ـ گناهگرا يا گناهمحور، با تأکيد بر کيفر بيروني:۲ اعتقاد ديني که تأکيد دارد خشم خدا در ارتباط با افراد ديگر است و تنبيه براي خطاکاران است.
ـ گناهگرا يا گناهمحور، با تأکيد بر کيفر دروني:۳ حس بيارزشي و خطاکاري شخصي؛ نيازي آشکار براي تنبيه و محکوم به چارهناپذير بودن آن.
ـ عشقگراي خودمحور:۴ گرايش به بخشش گناههاي شخصي.
ـ عشقگراي ديگرمحور:۵ تأکيد بر اين که تمام انسانها، آفريدگان خدا هستند و عشق به خدا، با نجات و رهايي از تمام دنيا مرتبط است.
ـ فرهنگگرا و قراردادي:۶ تأکيد بر اين که ارزشها بيشتر جهتگيريِ فرهنگي دارند تا ديني؛ بيشتر با فرهنگه مرتبط هستند.
سرانجام کانکل و همکاران۷ (۱۹۹۹ م)، بر مبناي رويکردهاي چندبُعدي به مفهومسازي از خداوند پرداختند. ابعاد اين مفهومسازي، شامل: حامي در مقابل تنبيهکننده، و پنهاني۸ در مقابل انسانگونه (انساننگار)۹ است.
1.. Mc Conahay Hough.
2.. Guilt-oriented, extrapunitive.
3.. Guilt-oriented, intropunitive.
4.. Love-oriented, self-centered.
5.. Love-oriented, other-centered.
6.. Culture-oriented, conventional.
7.. Kunkel et al.
8.. Mystical.
9.. Anthropomorohic.