نتيجه، طبيعي است که اين دو موقعيت را همانند هم بداند. انسان، نيروهاي طبيعي را نه تنها به صورت اشخاصي در نظر ميآوَرَد که با آنها ميتوان مانند همگنانش ارتباط برقرار سازد، که اين امر البته نميتواند تأثير بيش از اندازه نيرومندي را که اين نيروها بر او ميگذارند، به قدر کافي توجيه کند؛ بلکه به آنها خصلت يک پدر را ميبخشد و آنها را به خدايان تبديل ميکند (فرويد، ۱۹۶۱ م، به نقل از ثلاثي،۱۳۸۰ ش).
به تدريج، خدايان، کم و بيش استقلال بيشتري از طبيعت مييابند. در ذهن انسان، اين انديشه پديدار ميشود که خدايان، خودشان حاکم بر سرنوشت هستند. در اين مرحله، بر کارکرد جبران کننده خدايان تأکيد ميشود. انسانها بر اين باورند که خدايان، محروميتهايي را که فرهنگ، بر اثر سرکوبي و تنظيم کششهاي غريزي بر آنها تحميل ميکند، جبران ميسازند. در اين زمان، دين، با اخلاقه عجين مي شود و وظيفه خدايان اين ميشود که کاستيها و زيانهاي تمدّن را ترميم کنند و به رنجهايي بپردازند که انسانها در زندگي اجتماعيشان و در مراقبت از اجراي احکامِ سرپيچيناپذير تمدّن، براي همديگر به بار ميآورند. خود اين احکام نيز سرچشمه خدايي مييابند و بر فراز جامعه بشري، جاي ميگيرند و به طبيعت و جهان، بسط پيدا ميکنند (ثلاثي، ۱۳۸۰ ش).
بايد تأکيد شود که فرويد نميگويد که همه دينداران، مانند آدمهاي روانآزرده هستند؛ بلکه درست بر عکس، مؤمنان، با پذيرش روانآزردگي جهاني، خودشان را از شرّ روانآزردگي شخصي رها ميسازند (ثلاثي، ۱۳۸۰ ش).
ايان ساتي: دين به عنوان رابطه درماني
مايههاي بنيادين ديدگاه روابط موضوعي، نخستين بار در کار روانتحليلگري به نام ايان ساتي (۱۸۸۹ ـ ۱۹۳۵ م) (به نقل از وولف، ۱۳۸۶ ش) پديدار گشت، امّا کار او به نحو عجيبي مورد بياعتنايي قرار گرفت. ايان ساتي، روانپزشکي بريتانيايي بود که پيشگام فربرن محسوب ميشود و به سبب علاقه استثنايي به تاريخ اديان، معروف است. ساتي، اظهار ميدارد که الگوهاي رشد جنسي، و از همه مهمتر، عقده