جغرافيايي و زباني نيز گستردگي و پراکندگي بسيار زياد و قابل قبولي يافتهاند و همه ساله، نشستها و همايشهاي معتبر علمي در سطوح ملّي، قارهاي و بينالمللي براي همفکري و تبادل نظر روانشناسان علاقهمند به پژوهش در حوزه دين برگزار ميگردد.
چنانچه قرار باشد برآيندي کلّي از فعاليتها و اقدامات پژوهشي و نظريهپردازيهاي روانشناسان در خصوص دين ارائه گردد، شايد بتوان در يک جمعبندي کلّي، مجموعه تلاشهاي روانشناسان در اين حوزه را در اين چند خط عمده يا اصلي، توصيف و طبقهبندي کرد:
۱. يکي از خطوط اصلي و مهم پيگيري و تلاش براي توجيه و تبيين و تفسير دين، به لحاظ روانشناختي است؛ يعني اين که ماهيت روانشناختي دين چيست و چرا انسانها به دين اعتقاد دارند؟ اجزاي روانشناختي دين چيست؟ در اسکلتبندي روانشناختي انسان، دين چه جايگاهي دارد و چه نقشي ايفا ميکند؟ فهم ديني و رفتار ديني در انسان (از کودکي تا بزرگسالي) چگونه تحوّل مييابد؟ همان گونه که مشخص است، اين خط، در واقع و به طور عمده، يک خط نظري و بنيادي است و نظريهپردازان بسياري را (از فرويد تا آدلر، يونگ، فرام، آليس، کرکپاتريک و...) شامل ميشود. آنچه در کتاب حاضر نيز به عنوان توضيح روانشناختي رابطه انسان با خدا مطرح شده و محور اصلي اين کتاب را تشکيل ميدهد، در چارچوب همين خط و سطح قرار ميگيرد.
۲. در چارچوب خط نخست، امّا به صورتي اختصاصيتر، يکي ديگر از خطوط اصلي، توصيف دين سالم و ناسالم است. هدف اين گروه از فعاليتها، تفکيک و متمايز نمودن اجزا يا لايههاي مختلف سالم و ناسالم دين از يکديگر بوده است. بدين ترتيب، در بسياري از کارهاي اين گروه، تقسيم دين به خوب و بد، کارآمد و ناکارآمد، اقتدارگرا و انسانگرا (براي مثال، اريک فرام)، گروهي و فردي، مؤسّسهاي يا سازماني و شخصي، رسمي و فردي (براي مثال، ويليام جيمز)، دروني و بيروني (براي نمونه، گوردون آلپورت)، و مانند آن مشاهده ميشود. لازم به توضيح است که برخي از روانشناسان اوّليه و متقدّمين روانشناسي، از نگاه و تعلّق خاطر ديني