33
مثلث ايمان

روان‌شناختي معاصر، يا چنان که استنتون جونز (۱۹۹۴، به نقل از وولف، ۱۳۸۶ ش) مدّعي است «مرز مشترک دين با روان‌شناسي، بويژه روان‌شناسي باليني، امکان رابطه‌اي سازنده‌تر و گفتگو ميان دين و روان‌شناسي را فراهم مي‌آورد و راه را براي تغييرات مهم در آموزش و درمان باليني هموار مي‌کند» (ص. ۴۹).
از سوي ديگر، واقعيت اين است که همان‌گونه که ويتگنشتاين (به نقل از آرژيل، ۲۰۰۰) نيز تصريح مي‌کند، دين و علم (و از جمله روان‌شناسي) هر يک زبان و روش خاص خود را براي عمل دارند و البته طبيعي است که هر يک از اين زبان‌ها و روش‌ها هم مشکلات و محدوديت‌هاي خاص خود را دارند؛ اما به هر حال، اين تفاوت روش‌ها و زبان‌ها، به طور اجتناب‌ناپذيري زمينه‌ها و پتانسيل شکل‌گيري سوءتفاهم بين آنها را نيز به خوبي فراهم آورده و مي‌آورد.
با مستقر شدن روان‌شناسي و اطمينان يافتن نسبي روان‌شناسان از جايگاه خود، نگاه‌ها و احساسات منفي به دين، به تدريج تعديل‌يافته‌تر و منطقي‌تر شد و تحت تأثير توسعه کثرت‌گرايي جديد و پست‌مدرنيسم در روان‌شناسي (وولف، ۱۳۸۶)، آرام آرام تعامل با دين و تمايل به مطالعه و بررسي آن نيز شکل گرفت و حتي نوعي نزديک شدن به دين و علاقه‌مند شدن به توجّه به آن نيز اتفاق افتاد. اين پيشرفت‌ها عمدتاً با اين ديدگاه شکل گرفت که مطالعه و بررسي علمي دين، الزاماً به معناي پذيرفتن و موافقت کردن با آن نيست. اين موضع، عمدتاً تحت تأثير رويکرد روان‌شناسان اجتماعي اتخاذ شده است. اين روان‌شناسان، معمولاً با در پيش گرفتن رويکردي غير هستي‌گرايانه، از تأييد يا ردّ هرگونه باور ديني پرهيز نموده، معتقدند که در برخورد با پديده دين، روان‌شناسان ـ وقتي به عنوان يک روان‌شناس عمل مي‌کنند ـ بايد رويکرد منظر بيروني را انتخاب کنند، يعني آن را به عنوان يک موضوع، مورد مطالعه و بررسي قرار دهند؛ ولي به عنوان يک فرد نيز مي‌توانند از منظر دروني به آن بنگرند، يعني به آن اعتقاد و باور داشته باشند يا نداشته باشند و به آن عمل کنند يا نکنند. درست همان طور که گذرانيدن تعدادي واحد درسي در خصوص فيزيک صداهاي موسيقيايي، تنها منجر به شناخت اصول توليد صدا به


مثلث ايمان
32

افراطي علوم به سمت عيني‌نگري و نيز نارساکنش‌وري‌هاي اديان غالب (جان‌بزرگي، ۱۳۷۸ ش) در جوامعي که به عنوان مهد روان‌شناسي علمي شناخته مي‌شوند، نسبت داد. علاوه بر اين، بي‌ترديد مي‌توان ادعا کرد که اين واکنش‌ها تا حد زيادي ناشي از تداوم واکنش‌هاي اجتماعي به تجربه تلخ حکومت کليسا در قرون وسطا و دوران تفتيش عقايد بوده است. در اين دوران، رفتار کليسا چنان شد که دانشمندان و متفکّران غربي، ناگهان و به ناچار، خود را در تقابل با کليسا يافتند و راهي جز انکار يکسره دين نيافتند. از سوي ديگر، حملات و مواضع تند روان‌شناسان اوّليه نسبت به دين و نيز اين واقعيت که بسياري از روان‌شناسان نسبت به ديانت خود کاملاً آسان‌گير و حتّي مسامحه‌کار هستند (وولف، ۱۳۸۶ ش)، خود باعث تشديد چرخه بي‌اعتمادي و بدبيني کليسا به روان‌شناسي مي‌شد.
شناخت علّت رقابت ميان روان‌شناسي و دين، چندان مشکل نيست. اگر تعارض‌هاي اوّليه علم و دين ـ به طور موقّتي ـ با موافقت بر سر اين که علوم به جهان خارجي و دين به جهان دروني مي‌پردازد، تا حد زيادي حل شده بود، ظهور روان‌شناسي اين توافق را آشکارا بر هم زد! روان‌شناسي نيز به جهان دروني مي‌پردازد و البته سعي مي‌کند که اين کار را هم با روشي علمي انجام دهد. تقريباً تمام حيطه‌هايي که تا قبل از ظهور روان‌شناسي، قلمرو‌هاي خاص دين شناخته مي‌شدند، توسط روان‌شناسي نيز مورد مطالعه و بررسي قرار گرفته است (آرژيل، ۲۰۰۰). پاسخ دادن به سؤالات مربوط به ماهيت وجود انسان، راهنماييِ افرادي که با مشکل رو به رو شده‌اند، معنا دادن به مسير زندگي از تولّد تا مرگ، حتي پرداختن به موضوعاتي مانند اخلاق و مسئوليت اجتماعي، همه از جمله حيطه‌هايي بوده که به طور سنّتي توسط دين به آنها پرداخته مي‌شده است و اينک روان‌شناسي نيز مدّعي پرداختن و پاسخگويي به آنهاست (وولف، ۱۳۸۶ ش).
اين تعارضِ تازه را چگونه بايد حل کرد؟ اين تعارض، پايه رقابت شديد و پايداري بين روان‌شناسي و دين بوده است. جالب اين جاست که همين تعارض، بعدها با گذشت زمان و تعديل نگاه‌هاي افراطي و نفي کننده، به مزيّتي در پيوند دادن روان‌شناسي و دين مبدّل شد. پيوستگي تاريخي سنّت‌هاي ديني و آراي

  • نام منبع :
    مثلث ايمان
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّدعلی مظاهری و عباس پسندیده، با همکاری: منصوره سادات صادقی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1390
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9618
صفحه از 246
پرینت  ارسال به