شد، ميتوان چنين فرض کرد که اگر حالتهاي نامطلوب يا افراطي در ابعاد بيم (يأس) و اميد (تجرّي)، با بُعد عداوت نسبت به خدا همراه شوند، ميتوانند در واقع، به نوعي تقابل در رابطه انسان با خدا بينجامند. در اين الگو، از ترکيب مؤلّفههاي ترس (خصوصاً حالت نامطلوب آن: يأس) و عداوت نسبت به خدا، مؤلّفه پيچيدهاي به نام «کينه توزي» يا «بغض نسبت به خدا» به وجود ميآيد (مثلّث O ,A ,D)، و از ترکيب مؤلّفههاي نياز به خدا (خصوصاً حالت نامطلوب آن: تجرّي) و عدوات نسبت به خدا، مؤلّفه پيچيدهاي به نام «پرخاشگري» يا «نافرماني نسبت به خدا» به وجود ميآيد (مثلّث O, B, D)، و سرانجام، از ترکيب دو مؤلّفه پيچيده «بغض (کينهتوزي) نسبت به خدا» و «نافرماني (طغيانگري) نسبت به خدا»، مؤلّفه پيچيدهتري به نام «بيزاري از خدا»، شکل ميگيرد که همان «کفر» در زبان قرآن و متون ديني است.
بدين ترتيب ميتوان با استناد به فرمولبندي جديد، لوزيِ A, B, C, D (شکل ۲ـ۲ـ۵) را لوزيِ رابطه انسان با خدا، مثلّث بالاي لوزي (C,B,A) را مثلّث ايمان، و مثلّث پايين لوزي (D ,B ,A) را مثلّث کفر ناميد (شکل ۲ـ۲ـ۶).
ذکر اين نکته نيز ضروري است که ابعاد سهگانه کفر يعني يأس از خدا، تجرّي و عداوت نسبت به خدا، پديدههايي مشکَّک و ذومَراتب هستند و اين، بدان معناست که همانند ابعاد سهگانه ايمان، نميتوان و نبايد صرفاً به بررسي وجود يا فقدان (حضور يا غيبت) هر يک از اين ابعاد پرداخت؛ بلکه بايد به بررسي ميزان يا درجه موجود بودن آنها توجّه کرد. اين امر، نه تنها بدين معناست که هر فرد ميتواند نمراتي را روي هر يک از سه بُعد کفر به خود اختصاص دهد، بلکه در عين حال، بدين معنا هم هست که داشتن نمراتي در مثلّث کفر و يا مثلّث ايمان، وجود نمراتي را براي فرد در مثلّث ديگر، منتفي و غير ممکن نميکند. به عبارت ديگر، ايمان داشتن و يا کفر ورزيدن به خداوند ـ تبارک و تعالي ـ ، پديدههايي مطلق و يا متناقض (غير قابل جمع) با يکديگر نيستند و موارد بينابيني براي آنها نيز وجود دارد. اين ادّعا بر اساس آيه ۱۰۶ سوره يوسف، مطرح ميشود که در آن، به صراحت بيان