نميتوان ـ و نبايد ـ بُعدي در کنار ساير ابعاد ديگر فرض کرد؛ بلکه اين بُعد، در واقع، روحبخش، احياکننده و قوامبخش ابعاد ديگر است. بنا بر اين، شرط دوم براي متمايز کردن حالتهاي افراطي از وضعيتهاي مطلوب در ابعاد ترس و نياز، توجّه به وضعيت فرد در مقياس محبّت است؛ بدين معنا که وقتي محبّت وجود دارد، شدّت پيدا کردن ترس يا نياز نميتواند نامطلوب تلقّي شود و نميتواند به يأس و تجرّي بينجامد؛ زيرا ـ همان گونه که پيش از اين هم اشاره شد ـ ترکيب ترس و محبّت، احساس تکليف را به وجود خواهد آورد و به همين ترتيب، کسي که خدا را دوست دارد، نميتواند در برابر وي گستاخ و بيپروا باشد.
بدين ترتيب، اگر فردي تنها در يکي از ابعاد ترس يا نياز، نمره خيلي بالايي بگيرد، يعني اگر در نمودار فرضيِ ارائه شده، فقط يک خط از نقطه صفر به سمت راست (ترس) يا چپ (نياز) کشيده شود، و تصوير به دست آمده از وي، حالت تکبُعدي پيدا کند و دو بُعدي نشود (يعني نمره محبّت نداشته باشد و اصلاً شکل مثلّث نسازد)، ميتوان مدّعي شد که او در وضعيت افراطي (نامطلوب) آن بُعد قرار دارد و نمره بالاي او منعکس کننده وضعيت خوب و مطلوب وي نخواهد بود.
مثلّث کفر
البته وضعيتهاي نامطلوبتري هم در رابطه انسان با خدا وجود دارند. توضيح اين که در بُعد محبّت، آنچه به عنوان يک حالت نامطلوب ميتواند مورد توجّه قرار گيرد، فقدان محبّت نسبت به خدا، دوست داشتن غير خدا، و در وضعيتهاي افراطي، حتّي عداوت (خصومت) نسبت به خداست. بنا بر اين چنانچه در شکل، در نقطه صفر فرضي، پاره خطي را بر بُعد محبّت عمود نماييم، عداوت نسبت به خداوند، به عنوان بُعد چهارم، به توضيح رابطه انسان با خدا افزوده خواهد شد و بدين ترتيب، شکل ياد شده، از حالت مثلّث ايمان خارج شده و به لوزيِ رابطه انسان با خدا تبديل خواهد شد (شکل ۲ـ۲ـ۴).
اينک به منظور ايجاد انسجام و ارتباط ميان ابعاد سهگانه يأس، تجرّي و عداوت، و در چارچوب توضيحاتي که در صفحات پيشين در باره ابعاد سهگانه ايمان ذکر