حمايتكننده؛۱ دوستدارنده؛۲ مراقبتکننده؛۳ بخشنده؛۴ كسي با آغوش هميشه باز؛۵ كسي كه در مراقبت از من، عشق نشان ميدهد۶ (براي مروري بر اين تحقيقات، نگاه كنيد به کِرکپاتريک، ۲۰۰۵ م).
محدوديتها و مشکلات روشهاي کمّي در علم
تقريباً تمامي نظريهپردازيهاي روانشناختي در خصوص روانشناسي دين، بر پايه يک نگاه روانشناختي و نيز با استفاده از روششناسي تجربي (بخوانيد کمّي) به رفتارهاي ديني مردم در جامعه، شكل گرفته است. اگرچه در ارزش روششناسيِ تجربي، هيچ شكّي وجود ندارد، ولي بايستي اين نكته را هميشه در نظر داشت كه به دليل مشكلات اجرايي در نمونهگيري، معمولاً نميتوان تمام تغييرات واريانس جامعه را مورد ارزيابي قرار داد و اين امر، به معناي ناديده گرفتن يا از دست دادن پارهاي از كيفيتهاي خاص ـ به معناي غير عمومي يا كمتر عمومي ـ در رفتار ديني خواهد بود.
اين، دقيقاً همان مشکلي است که در مورد بررسي خصوصياتي مانند کمال شخصيت نيز وجود دارد. به عنوان مثال، مازلو (۱۳۶۷ ش) با تصريح اين که خودشکوفايي، سندرمي بسيار نادر است، بر اهميت و ضروت توجّه به اين گونه موارد نادر براي دست يافتن به شناخت کاملي از انسان و تواناييهايش تأکيد کرده است. وي در مقايسهاي تأمّلبرانگيز، يادآوري ميکند که چنانچه بخواهيم بدانيم انسان، با چه سرعتي ميتواند بدَوَد، طبيعتاً به سراغ افراد معمولي يا دوندهاي که پايش آسيب ديده، نميرويم، حتّي يک دونده متوسط را هم در نظر نميگيريم؛ بلکه به سراغ بهترين نمونههاي موجود، يعني برندگان مدال طلاي دوي المپيک ميرويم. بدين ترتيب، وي نتيجه ميگيرد که براي شناخت تواناييهاي انسان بايد بهترين، سالمترين و بالغترين نمونههاي نوع بشر را مورد مطالعه قرار داد، نه انسانهاي بيمار يا حتّي عادي را (به نقل از شولتس، ۱۳۶۲ ش).