موضوع مطالعه
هدف اصليِ اين مطالعه، بررسي روانشناختيِ يكي از مهمترين ابعاد و جنبههاي دين، يعني «رابطه انسان با خدا» است. در اين مطالعه، محقّقان در پي پاسخ دادن به اين پرسش هستند كه: آياميتوان با استناد و استفاده از متون اصيل اسلام، يعني قرآن و سنّت، به ارائه الگويي نظري در توضيح و تبيين رابطه انسان با خدا دست يافت؟ الگويي كه بتواند گستره وسيع انواع و علل ارتباط با خدا را با حسّاسيت كافي نسبت به تغييرپذيريهاي آن، چه به لحاظ كمّي و چه به لحاظ كيفي، توضيح دهد؟
رابطه انسان با خدا، رابطهاي بسيار قديم (احتمالاً حتّي مقدّم بر شكلگيري اديان) و فراگير (چه به لحاظ تعدّد افرادي كه درگير در اين رابطه هستند، و چه به لحاظ نوع دين) است. در همه اديان نيز همواره از رابطه انسان با خدا و لزوم تنظيم و هدايت آن، صحبت ميشده و ميشود. به عنوان مثال، در بسياري از اديان، از محبّت زياد يا عشق به خدا، به عنوان عاليترين نوع پرستش، ياد شده است.
بررسيهاي روانشناختي در خصوص ماهيت و اساس دين نيز حاكي از آن است كه: اوّلاً دين براي مردم، اصولاً در رابطه انسان و خداست كه مفهوم پيدا ميكند۱ و