مرتبهاي ميتواند گسترش يابد و اوج بگيرد؛ پرسشي که با بررسي آماريِ گروههاي عادي يا به هنجار جامعه، به هيچ عنوان قابل دستيابي نيست!
ديدگاه تحوّلينگر الگو
در يک جمعبندي کلّي از توضيحات ارائه شده در باره الگوي فرضيِ رابطه انسان با خدا و مثلّث ايمان، ميتوان گفت که حرکت از نقطه صفر فرضي به طرفهاي سهگانه، در واقع، جريان حرکت از ساده به پيچيده، از بسيط به مرکّب، از مادّي به غير مادّي، از عيني به ذهني، از جسمي به رواني و از شخصي به فراشخصي است؛ جرياني که از يک سو، با اطمينان ميتوان آن را در اصل، يک فرايند تحوّلي دانست، و از ديگر سو، به روشني ميتوان هماهنگي و همگاميِ آن را با جريان کلّي تحوّل رواني، عاطفي، اجتماعي و شناختي، بازشناسي کرد.
فراگير و توضيح دهنده بودن الگو
کامل بودن يک نظريه يا الگو، در توانايي آن براي فراهم کردن توضيح کافي در زمينههاي مختلفِ مرتبط با موضوعي است که در آن خصوص، نظريهپردازي انجام شده است. يکي از مهمترين مشکلات و انتقاداتي که نسبت به نظريههاي موجود در باره رابطه انسان با خدا وجود دارد، آن است که اين نظريهها در توضيح ابعاد مختلف اين رابطه، يا به طور کلّي پديده دينداري، ناتوان هستند. براي مثال، بيشتر اين نظريهها فقط به توضيح اين موضوع پرداختهاند که رابطه با خدا را چگونه ميتوان تبيين کرد؛ ولي نداشتن رابطه با خدا را ـ که به هر حال، وجهي مهم از وجوه پديده دين محسوب ميشود ـ توضيح ندادهاند و اساساً توانايي يا گنجايش توضيح اين موضوع را ندارند.
اين در حالي است که الگوي سه بُعدي رابطه انسان با خدا يا مثلّث ايمان، توانايي توضيح و تبيين گستره کامل رفتارهاي انسان را در خصوص رابطه انسان با خدا که ميتواند از رابطه مثبت تا رابطه منفي (يعني از دينداري تا بيتفاوتي نسبت به دين و حتّي تا دينستيزي) باشد ـ ، داراست.