131
مثلث ايمان

آنها، جنبه نابالغ و کودکانه دارد؛ امّا افرادي که توانسته‌اند نيازهاي مراحل پايين‌تر را ارضا کنند و به فراتر از آن، دست يابند، به مرحله متعالي عشق‌ورزي، يعني عشق برآمده از وجود،۱ دست يافته‌اند (کريمي، ۱۳۸۳ش).
در همين چارچوب، روان‌شناسان ديگر نيز تقسيم‌بندي‌هاي متفاوتي را از عشق، ارائه کرده‌اند که کم و بيش همين معنا را در بر دارد. به عنوان مثال، اريک فرام (۱۳۷۸ش) عشق فعل‌پذير يا عشق نابالغ و رشدنايافته را ـ که با نگاه‌هاي سودجويانه و کاسبکارانه، همراه است ـ ، از عشق فعّال يا عشق بالغ و رشديافته
ـ که با نگاه‌هاي ايثارگرانه، روبه‌روست ـ ، متمايز کرده است؛ تمايزي که وي تحت عنوان «عشق به عنوان دادن» يا «عشق به عنوان گرفتن»، ايجاد کرده است. اريک فرام، معتقد است که عشق کودکانه، از اين اصل پيروي مي‌کند: «من دوست دارم؛ چون دوستم دارند». عشق پخته و بالغ، از اين اصل پيروي مي‌کند: «مرا دوست دارند؛ چون دوستشان دارم». عشق نابالغ و ناپخته مي‌گويد: «من دوستت دارم؛ چون به تو نياز دارم». عشق رشديافته مي‌گويد: «من به تو نياز دارم چون دوستت دارم» (فرام، ۱۳۶۷ش).
نکته‌اي که لازم است در اين جا به آن پرداخته شود، اين است که: آيا اين عشق يا عشق‌هاي مراحل پايين‌تر، ارزشمند و سازنده هستند؟ و اگر نه، پس چرا تشويق شده‌اند؟ در پاسخ، بايد به اين مسئله مهم اشاره کرد که عشقِ مراحل پايين‌تر، مي‌تواند راهي براي رسيدن به مراحل تحوّل‌يافته‌تر و بالاتر عشق باشد. فرايند تبديل انگيزه‌هاي بلوغ‌نايافته و ابتدايي، به انگيزه‌هاي بلوغ‌يافته‌تر، پيشرفته‌تر و سازنده‌تر، مسئله‌اي است که مورد توجّه نظريه‌پردازان بزرگي مانند فرويد، آدلر و آلپورت نيز قرار گرفته است. به عنوان مثال، آلپورت، با طرح مفهوم «خودمختاري کنشي»،۲ موضوع مهم جدا شدن و مستقل شدن انگيزه‌ها از ريشه‌هاي اوّليه آنها را در انسان کامل، مورد توجّه و بررسي قرار مي‌دهد. وي تأکيد مي‌کند که انگيزه‌هاي

1.. being love.

2.. functional autonomy.


مثلث ايمان
130

بدين ترتيب، فرد مؤمني که بر اساس محبّت، به خدا ايمان دارد، از آن جهت به انجام دادن اموري که خدا فرمان داده است اقدام مي‌کند که رضايت خدا (موضوع محبّت خود)، و در نتيجه، نزديک‌تر شدن به وي را، در انجام دادن آن امور مي‌داند و از آن جهت از مبادرت به کارهايي که خداوند نهي کرده، اجتناب مي‌کند که نارضايتي خدا، و در نتيجه، دور شدن از وي را، در انجام دادن آن امور مي‌داند.
از زاويه‌اي ديگر و در چارچوبي فلسفي و عرفاني، صدرالمتألّهين در اسفار اربعه، نشان داده که هر انساني، به خودي خود، انواع مختلفي را در طول عمرش تجربه مي‌کند. يعني «خود» انسان، انواع مختلف مي‌شود و اين، بر اساس درجات محبّت، امکان مي‌يابد؛ يعني انسان در دوره‌هاي مختلف زندگيِ خود، به هر چه محبّت مي‌ورزد، همان مي‌شود. اين مفهوم بسيار مهمّي است تا بدانيم که هر چيزي که براي ما محبوب است، ما همان هستيم!۱ (انصاري، ۱۳۸۶ش).

تمايز محبّت و نياز

لازم به توضيح است که اگرچه به طور نظري، «محبّت به خدا»، از «نياز به خدا»، جدا و متمايز است، واقعيتْ اين است که جدا کردن اين دو مفهوم در مراحل اوّليه، بسيار مشکل است؛ زيرا محبّت در مراحل اوّليه ـ همچنان که در بخش قبل به آن نيز اشاره شد ـ ، محبّتي است که از راه کسب منفعت و دفع ضرر، به وجود آمده است و اين در واقع، همان محبّتي است که از سر نياز، پديد آمده است.
در عرفان اسلامي، تقسيم عشق، به عشق مجازي و عشق واقعي، موضوعي شناخته شده و عمومي است. همان گونه که مازلو نيز عشق از روي نياز۲ و عشق به عنوان هديه۳ را در نظريه خود، از يکديگر متمايز و تفکيک مي‌کند و تأکيد مي‌نمايد که افرادي که هنوز در سلسله مراتب نيازهاي زيستي قرار دارند، انگيزه عشق‌ورزي

1.گر در طلب لقمۀ نـاني، نـانيگر در طلب گوهر کاني، کاني من فاش کنم حقيقت مطلب را هر چيزي که اندر پي آني، آني.

2.. Need love.

3.. gift love.

  • نام منبع :
    مثلث ايمان
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّدعلی مظاهری و عباس پسندیده، با همکاری: منصوره سادات صادقی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1390
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9435
صفحه از 246
پرینت  ارسال به