سپس جبرئیل به حیا و دین گفت بروند. ولی آن دو گفتند موظفاند همیشه همراه عقل باشند.۱ در موردی دیگر عمر بن علی از پدر بزرگوارش نقل کرده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله خلقت عقل را از ملکی دانسته است که تعداد سرهای آن به تعداد انسانهاست و صورت هر کدام از سرها تا زمانی که آن انسان به بلوغ برسد، پوشیده است. زمان بلوغ پوشش آن برداشته شده و نوری در قلب انسان قرار میگیرد که به وسیله آن فرائض و سنتها و خوب و بد را تشخیص میدهد.۲
بنا به برخی روایات موجود در منابع امامیه و اهل سنت، این عقل نخستین مخلوق خداوند نیز معرفی میشود؛ برای مثال در روایتی طولانی که امام حسین علیه السلام با واسطه پدرشان از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله نقل کردهاند، چنین آمده است: «یا عَلِی إِنَّ أَوَّلَ خَلْقٍ خَلَقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ الْعَقْلُ فَقَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ».۳ هرچند برخی ادعا کردهاند که روایات نخستین امامیه صرفاً وجود استقلالی عقل را اثبات میکنند و عقل نخستین مخلوق خداوند نیست، ولی هم این روایت شیخ صدوق و هم تکرار آن در منابع بعدی نشان از شهرت آن در امامیه دارد.۴
1.. کلینی، کافی، ج ۱، ص۱۰-۱۱.
2.. شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۹۸.
3.. شیخ صدوق، کتاب من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۳۶۹.
4.. چندی پس از شیخ صدوق در گزارشی که در کتاب کنز الفوائد کراجکی(۴۴۹ق) آمده است، این روایت با کمی تغییر چنین نقل شده است: «أَنَّ أَوَّلَ شَیءٍ خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَى الْعَقْلُ فَقَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ» (کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص۵۷) کراجکی تأکید میکند که این روایت بین عامه و خاصه مشهور بوده است (همان). ابن ادریس(۵۹۸ق) عین روایت شیخ صدوق را در «مستطرفات سرائر» از کتاب من لایحضره الفقیه نقل کرده است. (ابن ادریس، السرائر، ج۳، ص۶۲۱). سید بن طاووس(۶۶۴ﮪ. ق) نیز همان روایت کراجکی را آورده است (ابن طاووس، سعد السعود، ص۲۰۲) که در منابع بعدی امامیه به تدریج، تفسیر و تبیینی عرفانی و فلسفی پیدا کرد؛ برای مثال، سید حیدر آملی(۷۸۲ق) این روایت را پذیرفته و بر عقل اول تطبیق داده است (سید حیدر آملی، تفسیر المحیط الاعظم، ج۲، ص۶۲-۶۳). کمتر از نیم قرن بعد رجب بُرْسی(۸۱۳ق) بر آن است که همۀ موجودات عالم به یک نقطۀ واحد میرسند و این نقطه نیز همان صفت ذات و علت موجودات عالم است که گاه در روایات از آن به «عقل» تعبیر شده که مقصود همان عقل اول است و گاه نور پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله تعبیر شده است که اشاره به حقیقت محمدیه دارد (برسی، مشارق انوار الیقین، ص۴۵). پس از او نیز ابن ابی جمهور احسایی (آغازین سالهای سدۀ دهم) این روایت را در کتاب روایی خود آورده است (احسایی، عوالی اللئالی، ج۴، ص۹۹). حکیمانی چون میرداماد (۱۰۴۱ق) (میرداماد، التعلیقة علی اصول الکافی، ص۴۰) و ملاصدرا (۱۰۵۰ق) (ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ج۱، ۲۱۶) نیز تفسیری عرفانی فلسفی از این روایت داشتهاند و همانند بُرسی عقل در این روایات را همان عقل اول دانستهاند. شاید چنین تفاسیری سبب شده است تا چندی بعد حدیثشناس بزرگی مانند علامه مجلسی (۱۱۱۰ق) چنین روایاتی را معتبر نداند و بر این اعتقاد باشد که این روایت از منابع اهل سنت وارد امامیه شده است (مجلسی، بحار الانوار، ج۱، ص۱۰۲). این در حالی است که خود علامه مجلسی در بخش دیگری از کتاب بحار الانوار روایت شیخ صدوق را نقل کرده است (همان، ج۷۴، ص۵۹)، پس از علامه مجلسی دیدگاه او توسط حدیثشناسان دیگری مانند رفیع الدین جیلانی نیز تکرار شد (گیلانی، الذریعة الی حافظ الشریعة، ج۱، ۱۲۳- ۱۲۴). البته، مجعول بودن این روایات پیشتر توسط برخی حدیثشناسان اهل سنت مانند احمد بن حنبل (ابن جوزی، الموضوعات، ج۱، ص۱۷۵) و دارُقطنی (که همۀ روایات کتاب العقل را برساخته و جعلی میداند) ادعا شده است.
به گفتۀ دارُقطنی، این روایات توسط ميسرة بن عبد ربه جعل شده و سپس یک بار توسط داود بن محبر و بار دیگر توسط ابن ابی رجاء و در نهایت، توسط سلیمان بن عیسی السجزی سرقت شده و اسنادش به درو غ تغییر یافته است (نک: خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۸، ص۳۵۶؛ ابنجوزی، الموضوعات، ج۱، ص۱۷۷؛ ابن تیمیة، الفتاوی الکبری، ج۳، ص۵۰۸). نخستین بار این روایات در اهل سنت در کتاب العقل داوود بن محبر (نک: پاکتچی، «کتاب العقل داوود بن محبر؛ کوششی در جهت تحلیل یک کتاب و بازسازی یک نظریه») آمده است و داوود نیز در بین اهل حدیث سنی به گرایشهای اعتزالی (خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۸، ص۳۵۶) و صوفیانه (عقیلی، ضعفاء العقیلی، ج۲، ص۳۵) متهم شده است.