آگاه باشد یا نباشد.۱
در اندیشه این گروه عقل انسان همانگونه که نیروی جسمانی او رشد میکند و به بلوغ میرسد، روز به روز رشد میکند و در هنگام بلوغ به شرایط لازم میرسد. با این بیان به اشکالی که پیشتر معتزله درباره تکلیف بمالایطاق۲ مطرح میکردند، پاسخ داده میشد.۳
سید مرتضی که تمایل بیشتری به اندیشههای معتزلی دارد،۴ برخلاف استاد خود عقل را مجموعهای از علوم ضروری میداند. سید مرتضی درباره اینکه چه دانشهایی در این مجموعه قرار دارد، دو ویژگی بیان کرده است: ۱) کسب معارفی که بر عهده انسان گذاشته شده است (مانند نظر و استدلال برای معرفة اللّه)، در گرو آن دانشها باشد؛ ۲) انجام افعال و تکالیف دینی بدون این علوم ممکن نباشد (درک حسن و قبح افعال).۵
او پس از بیان دو ویژگی پیشگفته، این علوم را چنین برشمرده است: ۱) علم به اصول ادله مانند علم به احوال اجسام مانند حرکت، سکون، اجتماع و افتراق؛ ۲) اموری که علم به این اصول بدون آنها میسر نیست؛ مانند علم به عادات موجود در عالم مانند طلوع خورشید از مشرق و غروب آن از مغرب؛ ۳) اموری که تحقق غرض الهی در گرو آنهاست؛ مانند جهات مدح و ذم، جهات خوف و ضرر.۶ این
1.. قاسم بن محمد بن علی، الاساس لعقائد الاکیاس، ص۱۶.
2.. پیشتر گفته شد که یکی از علتهای بازگشت ابوعلی از تعریف ابوالهذیل (تعریف عقل به قوه) آن بود که تعریف ابوالهذیل از عقل سبب تکلیف بمالایطاق خواهد بود؛ زیرا مکلف ساختن انسان زمانی جایز است که عقلش کامل باشد و بتواند برای اثبات وجود خداوند استدلال کند و اگر عقل قوه و حس باشد، این قوه و حس باید از كودكی نیز در انسان موجود باشد؛ در حالی كه میدانیم كودكان را توان دلیلآوری نیست.
3.. الشرفی، شرح الاساس الکبیر، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۱.
4.. دربارۀ گرایشهای سید مرتضی به معتزله، نک: مکدرموت، اندیشههای کلامی شیخ مفید.
5.. علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، ص۱۲۱- ۱۲۳.
6.. همان، ص۱۲۱-۱۲۲.