عقلانی اوست. همانطور که گفتیم، بیشتر متکلمان امامیه در دوره نخست، معرفت را اضطراری میدانستند و از نظر آنان معرفت زاییده استدلال عقلی انسان نیست.۱ هشام بن حکم و پیروانش تنها کسانی بودند که در عین اعتقاد به اضطراری بودن معرفت، شرط تحقق آن را استدلال و تلاش عقلی میدانستند.۲ در مقابل - همانطور که پیشتر گفتیم - معتزله معتقد بودند که معرفت زاییده تلاش و استدلال عقلی انسانهاست و انسانها در دنیا مکلف به کسب معرفت عقلی هستند.
مسئله دیگری که در پی نظریه اکتسابی بودن معرفت مطرح میشد، بحث وجوب نظر و استدلال عقلی بود. همانطور که پیشتر گفته شد معتزلیان استدلال عقلی در مسائل بنیادین اعتقادی را بر همه انسانها واجب میدانستند و نخستین مسئلهای که در همه کتابهای معتزلی طرح میشد، همین مسئله وجوب نظر بوده است.
در حقیقت، مسئله معرفت یکی از بنیادیترین مسائل کلامی اعتزالی بوده و نقطه آغاز کلام معتزله را باید مسئله معرفت دانست. بیشک، اینکه معتزلیان کتب کلامی خود را با این بحث آغاز میکردند به همین دلیل بوده است؛ زیرا اگر کسب معرفت و نظر و استدلال عقلی بر انسانها واجب نباشد، علم کلام جایگاه خود را در نظام معتزله از دست خواهد داد.
نوبختیان نخستین کسانی بودند که در این مسئله از دیدگاه پیشین امامیه فاصله گرفتند. بنا به گزارش اشعری، حسن بن موسی نوبختی با پذیرش انگاره «معرفت اکتسابی» تحوّلی در این نظریه ایجاد کرد. او معتقد بود که همه معارف اضطراری نیستند و معرفة اللّه میتواند اضطراری یا اکتسابی باشد.۳ اینکه او معرفت اکتسابی را ممکن میداند، تأییدی است بر این که از نظر او، استدلالهای عقلی انسان