کرده است. بیشک این وجوب به دلیل امر الهی نیست؛ زیرا مکلف اگر خداوند را پیش از نظر و استدلال بشناسد که دلیلی برای شناخت دوباره او ندارد و اگر خداوند را نشناسد، دلیلی برای اطاعت از اوامر الهی ندارد. از نظر معتزله این عقل است که نظر و استدلال را بر انسان واجب میکند. تعریف پیشین معتزله در حقیقت برای پشتیبانی از چنین مواردی ارائه شده بود.
از نظر آنان عقل نهتنها توانایی استدلال و کشف امور نظری را دارد، بلکه بایدها و نبایدهایی نیز برای انسان مطرح میکند. به بیان دیگر، عقل خود حسن و قبح افعال را درک و به آن حکم میکند. همانطور که گفتیم عقل در نظر معتزله مجموعهای از علوم ضروری است؛ قواعدی کلی مانند لزوم و وجوب شکر منعم، دفع ضرر محتمل از جمله این علوم هستند. با این حال انسان از کجا به وجود منعمی باور کند که به شکر او (که شناخت مقدمه این شکر است) اقدام کند.
به بیان دیگر، انسانها هیچ انگیزهای برای ورود به فرآیند شناخت خداوند در خود نمیبینند. بنابراین، باید در انسان ترس و هراسی از خطر احتمالی ایجاد شود که به سبب آن انگیزه ورود به فرآیند شناخت خداوند در انسان ایجاد شود. حل این مشکل با تکیه بر عقل عملی نیز میسّر نبود.
از همینرو، معتزلیان به ناچار پذیرفتند که محرک نخستین برای ورود به فرآیند معرفت خداوند، بیرون از عقل انسان است. این محرک ممکن است در اثر اِنذار باورمندان به خداوند یا هر اتفاق دیگری برای انسان پدید آید. پیامبران نیز ممکن است یکی از این محرکها باشند؛ با این حال، وجود آنان از همان ابتدای تکلیف لازم نیست؛ زیرا خداوند میتواند این تحریک بیرونی را در اثر عوامل دیگری نیز فراهم آورد. گذشته از آن پیش از پذیرش خداوند، پیامبران با دیگر انسانها تفاوتی ندارند و تنبیه آنان مانند دیگران خواهد بود.۱