دیدگاه گذشتگان خود را کنار گذاشته و تفسیری نزدیک به معتزله ارائه کردند.
شاید بتوان یکی از علتهای نزدیک شدن کلام امامیه و معتزله در این دوره را غلبه معتزلیان بر فضای علم کلام در جامعه آن روز دانست. به بیان دیگر، سیطره معتزلیان بر علم کلام چنان بود که متکلمان نوظهور امامیه برای تدوین کلام امامیه راهی جز بهرهگیری از ادبیات و روش معتزلیان در مقابل خود نمیدیدند.
افزون بر این، باید به این نکته اشاره کرد که پس از افول کلام امامیه در کوفه، کلام عقلگرای معتزلی این امکان را به متکلمان نوظهور امامیه میداد که با بهرهگیری از روش و گاه برخی اصول فکری اعتزالی از تشیع و آموزههای آن دفاع کنند؛ برای مثال، میتوان به قاعده لطف که در ابتدا توسط معتزله مطرح و تبیین شد، اشاره کرد که متکلمان نوظهور امامیه مانند نوبختیان و ابن قبه رازی با بهرهگیری از آن به تبیین ضرورت نصب امام و حل برخی مسائل امامت در دوران غیبت پرداختند.۱ همچنین تغییر برخی مواضع تندروانه معتزلیان نخستین مانند واصل بنعطا و عمرو بنعبید درباره امام علی علیه السلام و گرایش اکثر آنان به پذیرش افضلیت امام علی علیه السلام در این دوره بر تعامل امامیه و معتزله میافزود. نهتنها معتزلیان بغداد که بزرگان معتزله بصره مانند ابوعلی جبایی، ابوعبداللّه بصری و قاضی عبدالجبار نیز در این دوره افضلیت امام علی علیه السلام بر دیگر صحابه را پذیرفته بودند.۲
البته، نباید از نقش عوامل سیاسی در نزدیک شدن کلام امامیه و معتزله به هم غفلت کرد. جریانهای سیاسی در جامعه اسلامی همواره - چه در پیدایش مسائل کلامی و چه در تطور علم کلام - تأثیرگذار بودهاند.۳ از ابتدای حکومت عباسیان گفتمان عقلگرای معتزلی مورد حمایت گسترده حاکمان بود و این حمایتها در