دو درباره جنگ جمل از عوامل مهم این درگیری بود،۱ با این حال، نباید اختلاف این دو جریان را در همین مسئله خلاصه کرد. دستکم، اتهامات کفر و ثنویگری از سوی معتزلیانی مانند جاحظ و خیاط نسبت به هشام بن حکم۲ شاهد مهمی است بر اینکه درگیری این دو جریان به مسئله امامت اختصاص نداشته و در حیطه توحید نیز بوده است.
البته، اینکه هشام بن حکم دقیقاً چه دیدگاهی داشته است، به رغم تحقیقات موجود۳ هنوز جای تبیین بیشتری دارد، ولی به طور کلی، میتوان یقین کرد که او و معتزلیان اختلافاتی جدّی در بسیاری از مسائل توحیدی داشتهاند. مطالعه اجمالی آرای منسوب به متکلمان امامی و مقایسه آن با اندیشههای معتزله نیز این اختلافات را بیشتر نشان میدهد.۴
گذشته از این، متن روایات امامیه نیز سر سازگاری با نظام فکری معتزله ندارد؛ برای مثال، روایات مرتبط با افعال الهی مانند ابواب بداء، مشیت و اراده، ابتلاء و اختیار، سعادت و شقاوت، خیر و شر، جبر و قَدَر و امرٌ بین الامرین، استطاعت، معرفت فطری و عالم ذر که در کتب حدیثی امامیه به فراوانی یافت میشود، در تعارضی جدی با آموزههای معتزله هستند. هرچند دیدگاه امامیه در دوران حضور در این مباحث با عدل الهی سازگار است و نمیتوان ادعای کسانی مانند اشعری۵ و
1.. هشام بن حکم در همین بحث، کتابی در نقد معتزله - با نام كتاب الردّ على المعتزلة فی أمر طلحة والزبير - نوشته است (نک: شیخ طوسی، الفهرست، ص۴۹۴).
2.. خیاط، الانتصار، ص۴۰- ۴۱؛ قاضی عبدالجبار، تثبیت دلائل النبوة، ج۱، ص۲۲۵.
3.. گویا جسم در نظر هشام بن حکم به معنای شیء قائم به نفس بوده است. اتهامات دیگر به هشام بن حکم نیز همگی ساخته و پرداختۀ معتزله بودهاند. در اینباره، نک: النشار، نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج۲، ص۸۵۳ - ۸۶۰؛ اسعدی، هشام بن حکم، ۱۱۶ - ۱۴۰.
4.. در اینباره، نک: اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۳۱- ۶۳.
5.. او همۀ امامیه، جز گروه اندکی از متأخرانشان، را مشبّهه میداند (نک: اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۳۵).