بودند که در بخش دوم معارف نیز عقل انسانها تنها پس از بیان استدلالها و ادله عقلی معصومین علیهم السلام توانایی فهم سخن ایشان را دارد و خود عقل در صورتی که به تنهایی به این حوزه وارد شود، دچار خطا و اشتباهات فاحشی خواهد شد؛ در حالی که متکلمان به تبیین و نظریهپردازی عقلی و برونمتنی در این حیطه پرداخته و گاه حتی از چارچوب ادبیات متون قرآنی و روایی خارج شده و نظرات و اندیشههای جدیدی ارائه کردهاند و همین زمینه انتقادهای شدید محدّثان را فراهم کرده است.
این اختلاف در بحث رابطه عقل و امام بهتر نمایان میشد؛ متکلمان امامیه در مدرسه کوفه در عین اعتقاد به نظریه امامت به حجیّت عقل نیز باور داشتند. آنان سخنان ائمه علیهم السلام را بر مبنای عقل فهمیده و تصدیق میکردند. مطالبه دلیل از ائمه اطهار علیهم السلام توسط متکلمان در مباحث مختلف شاهدی بر این ادعاست، ولی عقلگرایی متکلمان بیش از این بود. آنان گاه از عقل برای تبیین و نظریهپردازی برونمتنی معارف دینی و دفاع از اندیشههای خود در برابر مخالفان نیز استفاده میکردند. محدّث - متکلمان نیز هرچند ورود به حیطههای نظریهپردازی و دفاع را نمیپذیرفتند و به دلایل مختلفی که به آنها اشاره شد، با آن مخالف بودند، ولی به حجیّت عقل باور داشتند و از عقل برای فهم معارف دینی بهره میبردند.
البته، شواهدی از گفتوگوهای عمیق عقلی مشابه آنچه در بین برخی متکلمان وجود داشت، در این گروه دیده نمیشود، بلکه آنان بیشتر از آنکه نگاهی منطقی - انتقادی به معارف وحیانی داشته باشند، در پی فهم این معارف بودهاند. شاید به همین دلیل باشد که از نظر آنان، مؤمنان سه وظیفه اصلی دارند: شناخت امام، تسلیم بودن در برابر او و ردّ اختلافات موجود در بین اصحاب به ایشان. برخلاف دو گروه پیشین، محدّثانِ صرف توجهی به فهم عمیق عقلانی از دین نداشتند و تنها در پی نقل و بیان روایات بودند.
در بحث رابطه عقل و معرفت نیز هرچند محدّث - متکلمان و بسیاری از