جبر عادل بودن خداوند دانسته شده است؛ به بیان دیگر، خداوند عادلتر از آن است که به انسانها اختیار و قدرت انتخاب ندهد و در عین حال آنان را مکلف نیز قرار دهد. مشابه همین استدلال در روایات معرفت نیز نقل شده است: خداوند بندگان را به امری مکلف نمیکند، مگر آنکه پیشتر آن را از طریق پیامبرانش برایشان بیان کند.
البته، باید توجه داشت که این روایات به تنهایی برای اثبات اعتقاد این گروه به حسن و قبح عقلی کافی نیستند؛ زیرا میتوان آنها را این گونه تفسیر کرد که خداوند از باب رحمت و کرامتش چنین اموری را انجام نمیدهد، نه اینکه انجام این امور بر او واجب باشد یا اینکه خداوند خود این امور را بر خود لازم کرده است؛ به بیان دیگر، اینکه بر خداوند لازم است تکلیفی بیش از توانایی انسانها بر آنان قرار ندهد به دلیل آیاتی از قرآن است که تکلیف به ما لا یطاق را نفی میکنند. اینکه در برخی روایات علت نفی جبر کرامت الهی - و نه عدل الاهی - عنوان شده و همچنین اینکه در بسیاری از این روایات در متن روایت به آیاتی مانند «لا یکلف اللّه نفساً الا وسعها» یا «لا یکلف اللّه نفساً الا ما آتاها» استناد شده است، چنین تفاسیری را تأیید میکند.
افزون بر این، مباحث مربوط به قلمرو عقل و رابطه عقل و وحی نیز بر این بحث حاکم خواهد بود.
به بیان دیگر، با توجه به دیدگاه محدّثان نسبت به محدودیت عقل در بسیاری از مباحث مربوط به توحید و همچنین نیازمندی انسانها به راهنمایی و تنبیه امام معصوم میتوان ادعا کرد که آنان هرچند به حسن و قبح عقلی معتقد بودهاند، ولی اولاً به عمومیت حسن و قبح عقلی قائل نبودهاند و ثانیاً عقل را در فهم حکمت افعال الهی به راهنمایی ائمه علیهم السلام نیازمند میدانستهاند و به خود اجازه نمیدادهاند که بدون راهنمایی امام به این حوزه وارد شوند.
در پایان باید بر این نکته تأکید کنیم که آنچه در اینجا توضیح داده شد به بحث