این شیوه استدلال در دست نیست، ولی بررسی استدلالهای آنان نشان میدهد که آنان نیز از این شیوه استفاده کردهاند؛ برای مثال، میتوان به مناظره هشام بن حکم با عمرو بن عبید اشاره کرد. او در این مناظره بیان کرده است که همانطور که قوای فیزیکی انسان (مانند بینایی، شنوایی و بویایی) نیازمند قلب است که برانگیزاننده و هدایتگر دیگر قوای انسانی باشد، جامعه انسانی نیز نیازمند امام است که هدایتگر و مرجع حل و فصل اختلافات آنان باشد.۱
هشام بن حکم در این استدلال با بهرهگیری از یک امر معلوم (شاهد) امری مجهول (غایب) را اثبات کرده است. مؤمن طاق نیز هرچند به قیاس متهم شده است، ولی هیچ گزارشی از استدلالهای قیاسی او در دست نیست. به نظر میرسد مقصود امام در متهم کردن مؤمن طاق به قیاس استفاده از استدلالها و سخنان نادرست برای رد سخنان مخالفان باشد که امام صادق علیه السلام درباره مؤمن طاق به اشکال اشاره کردهاند: «تکسر باطلاً بباطل».
در مقابل محدّثان امامیه روایاتی از ائمه علیهم السلام نقل میکردند که قیاس را به کلی هم در فقه و هم در مسائل کلامی رد میکردند. پیشتر در بخش محدودیتهای عقل به ادله مخالفت محدّثان امامیه با قیاس در علم کلام اشاره کردیم. افزون بر آنچه پیشتر گفته شد، به طور خلاصه مهمترین علتهای مخالفت با قیاس در نامهای از امام صادق علیه السلام به شیعیان تبیین شده است: ۱) قیاس و اجتهاد و رأی به دلیل امکان خطا در مقدمات خطاپذیر است؛ ۲) دین محجوب از رأی و قیاس است؛ ۳) عقل به تنهایی نمیتواند به سرمنزل مقصود برسد؛ ۴) آنچه از خطای عقل جلوگیری میکند وحی است.۲