بنا به آنچه گفته شد میتوان به این نتیجه رسید که متکلمان امامیه در عین اعتقاد به نظریه امامت، به حجیّت عقل نیز باور داشتند. آنان سخنان ائمه اطهار علیهم السلام را بر مبنای عقل فهمیده و تصدیق میکردند. مطالبه دلیل از ائمه اطهار علیهم السلام توسط متکلمان در مباحث مختلف شاهدی بر این ادعاست.
با این حال، عقلگرایی متکلمان بیش از این بود. آنان گاه از عقل برای مستدلسازی، ساختاربندی، مفهومسازی و در نتیجه نظریهپردازی نیز استفاده میکردند و همین سبب تولید اندیشهها و مبانی کلامی جدیدی میشد که گاه با آموزههای ائمه علیهم السلام فاصله داشت. شاید تأکید ائمه علیهم السلام بر مسئله «ردّ به امام» نزد برخی آنان به این دلیل بوده است که جلوی خطاهای ناخواسته ایشان در نظریهپردازی گرفته شود.
دیدگاه محدّثان
همانگونه که پیشتر گفته شد، میتوان محدّثان امامیه در دوره نخست را به دو گروه تقسیم کرد: گروه نخست کسانی بودند که هرچند به عرصه تبیین و دفاع عقلانی از معارف وحیانی توجهی نداشتند، ولی در پی فهم دقیق و عقلانی آن معارف بودند و گروه دوم کسانی بودند که به فهم عمیق معارف وحیانی (اعم از آیات و روایات) توجه نداشتند و تنها به نقل و انتقال میراث حدیثی امامیه پرداختهاند.۱
از مجموع اختلافهایی که اشعری در مقالات الاسلامیین در بحث حجیّت عقل آورده است، نیز میتوان اشاراتی به این دو گروه به دست آورد: گروه نخست کسانیاند که عقل را تنها پس از ارسال رسولان و هدایت حجّت های الهی حجّت میدانستند و گروه دوم معتقدند که عقل انسانها هیچ گاه (نه پیش از حضور پیامبران و ائمه علیهم السلام و نه پس از آن) امور دین را درنمییابد و هیچ حکمی نیز نخواهد