بودهاند، عقل را تنها ابزار دفاع و تبیین اندیشههای ائمه علیهم السلام میدانستند و به حجیّت استقلالی عقل باور نداشتند؛ در حالی که متکلمان سنّی مذهب (معتزلیان) عقل و استدلال عقلی را مرجع تصمیمگیری نهایی در مسائل اعتقادی میدانستند. به اعتقاد آنان، این دیدگاه به طور طبیعی برای کسی که به مرجعی والاتر از عقل محدود آدمی برای کشف حقایق معتقد است، کاملاً پذیرفتنی و حتی ضروری است.۱
محمد علی امیرمعزّی گامی پیشتر نهاده و معتقد است که حتی فعالیتهای کلامی متکلمان دوره نخست نیز گونهای انحراف از مسیر اصلی امامیه بوده است. از نظر او، معنای عقل در روایات چیزی متفاوت با فهم امروزین ما بوده است. عقل در اندیشه امامیه نخستین نوعی بصیرت دینی و شهودی برای فهم سخنان ائمه علیهم السلام بوده است؛ نه استدلال عقلی و منطقی.
به بیان دیگر، حتی استفاده ابزاری از عقل استدلالی و منطقی نیز از نظر ائمه علیهم السلام امری مخاطرهآمیز خواهد بود که بهجای کعبه مقصود به ترکستان ره خواهد برد. به نظر او متکلمانی مانند هشام بن حکم با ورود به این عرصه و استفاده از استدلالهای منطقی از مسیر اصلی به بیراهه رفتند.۲
در مقابل این نظریهپردازیها محمدتقی سبحانی با ردّ دیدگاههای پیشین، به تبیین نظریه امامیه نخستین درباره حجیّت توأمان عقل استدلالی و وحی پرداخت. به گفته او در دوران حضور، اصحابِ بزرگِ اهل بیت علیه السلام همانطور که در «شریعت و احکام فقهی» مراجعه به ائمه علیهم السلام و پرسش از ایشان را ضروری میدانستند؛ در «معارف اعتقادی» نیز به «مرجعیت و اعتبار معرفتشناختی» ایشان معتقد بودند. در حالیکه معتزله در اعتقادات به «عقل بسنده میکردند و وحی را همچون گواهی بر دانستههای عقل خودبنیاد به شمار میآوردند» و اهل حدیث «با سرزنش