پرداخته است.۱ اندیشههای او گاه با بخشی از روایات منقول محدّثان متفاوت بوده است و به همین دلیل از او انتقاد شده است.۲
تفسیر قرآن نیز از جمله موضوعاتی است که به نظر محدّثان عقل انسانهای عادی از درک آن ناتوان است؛ زیرا قرآن بُطون مختلفی دارد که برای انسانهای عادی قابل فهم نیست.۳ مهمترین دلیل نهی از تفسیر به رأی در روایات نیز همین محدودیت عقل انسانهای عادی در فهم قرآن دانسته شده است.۴
بنابراین، از دیدگاه محدّثان، عقل ذاتاً در فهم بخشی از معارف (بهطور خاص شناخت ذات و کنه اسماء و صفات) محدودیت دارد. افزون بر این، عقل محدودیتهایی نسبی نیز دارد. بخش دیگر معارف توحیدی که عقل توانایی ذاتی فهم آنها را دارد، فهم امر امامت و حتی بخشی از روایات ائمه اطهار علیهم السلام از جمله این موارد هستند.
البته، عقل انسانها پس از بیان استدلالها و ادله عقلی معصومین علیهم السلام توانایی فهم عقلی سخن ایشان را دارد؛ هرچند که خود عقل در صورتی که به تنهایی به این حوزه وارد شود، دچار خطا و اشتباهات فاحشی خواهد شد. متکلمان هرچند در
1.. رضایی، «تبیین معنایی اصطلاح علمای ابرار با تأکید بر جریانات فکری اصحاب ائمه علیهم السلام»، ص۶۷- ۷۰؛ رضایی، «امتداد جریان فکری هشام بن حکم تا شکلگیری مدرسه کلامی بغداد»، ص۹۳- ۹۴.
2.. برای مثال، میتوان به دیدگاه او دربارۀ انکار مسئله مالکیت ائمه علیهم السلام بر سرتاسر زمین و اختلاف او با ابن ابی عمیر در این بحث اشاره کرد (نک: کلینی، کافی، ج۱، ص۴۰۹- ۴۱۰).
3.. «احْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ شُرَيْسٍ الْوَابِشِيِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ شَيْءٍ مِنَ التَّفْسِيرِ فَأَجَابَنِي ثُمَّ سَأَلْتُهُ عَنْهُ ثَانِيَةً فَأَجَابَنِي بِجَوَابٍ آخَرَ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ كُنْتَ أَجَبْتَنِي فِي هَذِهِ الْمَسْأَلَةِ بِجَوَابٍ غَيْرِ هَذَا قَبْلَ الْيَوْمِ فَقَالَ يَا جَابِرُ إِنَّ لِلْقُرْآنِ بَطْناً وَلِلْبَطْنِ بَطْناً وَلَهُ ظَهْرٌ وَلِلظَّهْرِ ظَهْرٌ يَا جَابِرُ لَيْسَ شَيْءٌ أَبْعَدَ مِنْ عُقُولِ الرِّجَالِ مِنْ تَفْسِيرِ الْقُرْآنِ إِنَّ الْآيَةَ يَكُونُ أَوَّلُهَا فِي شَيْءٍ وَآخِرُهَا فِي شَيْءٍ وَهُوَ كَلَامٌ مُتَّصِلٌ مُنْصَرِفٌ عَلَى وُجُوهٍ» (برقی، محاسن، ج۲، ص۳۰۰).
4.. عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۷- ۱۸.