پیشگفتار
۰.«اتفقت الإمامیة على أن العقل محتاج فی علمه ونتائجه إلى السمع وأنه غیر منفک عن سمع ینبه العاقل على کیفیة الاستدلال وأنه لا بدّ فی أوّل التکلیف وابتدائه فی العالم من رسول ووافقهم فی ذلک أصحاب الحدیث وأجمعت المعتزلة والخوارج والزیدیة على خلاف ذلک».۱
یکی از مسائل مهم در تاریخ کلام اسلامی جایگاه عقل در منظومه معرفت دینی است و پذیرش یا ردّ عقل بهعنوان یکی از منابع اعتقادی و دینی تأثیر بسیاری در یک نظام اعتقادی خواهد داشت. تحلیل دقیق اختلافات نخستین جریانهای فکری جهان اسلام نیز نشان میدهد که ریشه بسیاری از این اختلافات به همین بحث برمیگردد؛ متکلمان مسلمان مانند قدریه، جهمیه و معتزلیان با تکیه بر عقل به تأویل متون دینی پرداخته و نظام کلامی جدیدی ارائه کردهاند.
معتزلیان شریعت نبوی را تنها مختص حوزه احکام و برخی تفاصیل اعتقادات دانستند و معارف دینی و حتی فهم حسن و قبح را در بسیاری از مسائل دین عقلی دانستند. اهل حدیث نیز به مخالفت با این جریانهای نوپدید پرداخته و آنان را بدعتگذار نامیدند. شدت مخالفت اهل حدیث با متکلمان به حدی رسید که