دوره را دوره شکلگیریِ کلام نظری دانست. تعامل مسلمانان با پیروان ادیان دیگر و ورود اندیشههای فلسفی از طریق ایران و روم به جهان اسلام، ضرورت ورود به این عرصه را دوچندان کرد و بر پیچیدگی مباحث آن افزود. برخی اصحاب امامیه نیز - اگر نگوییم پیش از دیگران، دست کم، همراه با جریانهای دیگر - به عرصه مباحث کلامی وارد شدند.
از جمله بزرگان این گروه میتوان به قیس ماصر، زرارة بن اعین، ابوجعفر محمد بن نعمان معروف به مؤمن طاق، هشام بن سالم جوالیقی، هشام بن حکم و شاگردان او مانند یونس بن عبدالرحمن، محمد بن خلیل سکاک، علی بن منصور، علی بن اسماعیل میثمی و ابومالک حضرمی اشاره کرد. این افراد به نظریهپردازی در موضوعات مختلف اعتقادی و همچنین به دفاع از آن در برابر رقیبان درونمذهبی و برونمذهبی میپرداختند.۱
البته، در برابر این گروه اندک، بسیاری از امامیان مانند اهل حدیث سنی ورود به این عرصهها را مخاطرهآمیز میانگاشتند و به همین دلیل متکلمان را نکوهش کردهاند. روایات نکوهش علم کلام که در منابع امامیه موجود است، وجود این جریان در امامیه را اثبات میکند.۲
هرچند برخی این دو گروه را در قالب عقلگرایان و نصگرایان مطرح کردهاند،۳ ولی این عناوین چندان گویای تمایز آنان نیست؛ زیرا دو عنوان عقلگرا و نصگرا عمومیت و ابهام دارند و در نگاه نخست به نظر میرسد گروه نخست بهکلی به نصوص دینی در عرصه اعتقادات توجهی ندارند و در مقابل، گروه دوم برای عقل هیچ جایگاهی قائل نیستند. این در حالی است که متکلمان امامیه خود از محدّثان