با این حال، در برخی اشعار جاهلی عقل کمی از این معنا فراتر رفته و با برخی صفات و مکارم اخلاقی همراه شده است؛ برای مثال، در شعر طرفة بن عبد عقل با صفت شجاعت و فتوت همراه شده است:
فالهَبیتُ لا فؤادَ له والثَبیتُ ثبتُه فَهَمُه للفتی عقلٌ یعیش به حیث تهدی ساقَه قدمُه۱
در دیدگاه این شاعر، جوانمردی و فتوت میوه عقل است و همان گونه که ساق پای انسان همیشه دنبالهرو قدم اوست، انسان جوانمرد نیز دنبالهرو عقل است. تقابل بین انسان جاهل و انسان عاقل و بهرهگیری از اصطلاحاتی مانند فؤاد، این شعر را به ادبیات قرآنی (که در ادامه به آن خواهیم پرداخت) نزدیک کرده است. در شعر عنترة بن شداد نیز عقل قوهای است که انسان را به پیروی از مکارم اخلاقی وامیدارد و از انجام اموری که پیامدهای ناگواری دارد، بازمیدارد:
یا قیس انت تعد نفسک سیدا وابوک اعرفه اجلّ وافضلاً
فاتبعْ مکارمَه ولا تُزری به ان کنت ممن عقله قد اکملاً
فاحذر فزارة قبل تطلب ثأرها وتُریک یوماً نارُه لا تُصطَلی۲
در این شعر مکارم اخلاقی و بهویژه صفت «حلم» نتیجه کامل شدن عقل در انسانها معرفی شده است. در صحنه نبردی که شاعر به تصویر کشیده است، از قیس میخواهد که اگر عقلاش کامل شده است، پیرو مکارم اخلاقی پدرش باشد و از درگیری با قوم فزارة پیش از آنکه آنان به خونخواهی برخیزند و آتشی خاموشناشدنی برپا شود، بپرهیزد.
بنابراین، عقل در ادبیات جاهلی هرچند با برخی مکارم اخلاقی نیز همراه شده