279
معنا و منزلت عقل در کلام امامیه

معرفت اضطراری است، ولی این معرفت پس از استدلال و نظر بالفعل می‌شود. بنابراین، از نظر گروه نخست، استدلال عقلی برای حصول معرفت ضروری نیست؛ در حالی‌که از نظر گروه دوم استدلال عقلی و نظر برای حصول معرفت الهی بر انسان‌ها لازم است.

هرچند متکلمان امامیه در این دوره در نظریه‌پردازی‌های خود گاه دچار خطاهایی نیز شده‌اند و نمونه بارز آن را می‌توان در نظریه تجسیم هشام بن حکم دید، ولی این دلیلی برای کنار گذاشتن علم کلام نیست. ائمه اطهار علیهم السلام نیز نگاهی اصلاحی به جریان متکلمان داشته‌اند. شاید یکی از علت‌های تأکید ائمه اطهار علیهم السلام بر مسئله «ردّ به امام» همین بوده است. با این حال، محدّثان نیز با کناره‌گیری از مجادله و نقل یک‌طرفه روایات نهی از جدل و کلام به میراث حدیثی امامیه رنگ و بویی ضد کلام و مناظره بخشیدند. این روند به‌گونه‌ای بود که روایات تمجید از کلام و مجادله در منابع روایی امامیه به ندرت یافت می‌شود و حتی کسی مانند شیخ صدوق ناچار می‌شود برای تأیید مجادله به روایاتی استناد کند که نه‌تنها سندی ندارند، بلکه در هیچ اثر حدیثی دیگری یافته نمی‌شوند. ضمن این‌که بسنده کردن به نصوص آیات و روایات و پرهیز از نظریه‌پردازی نیز به انزوای جریان امامیه از جامعه اسلامی خواهد انجامید.

در حقیقت، دفاع از اندیشه‌های امامیه در مقابل جریان‌های دیگر بدون نظریه‌پردازی عقلی در مسائل مختلف دینی و نظام‌سازی فکری، ممکن نخواهد بود. به بیان دیگر، متکلمان به‌رغم خطاهایی که داشتند با ورود به این عرصه‌ها تلاش کردند به تبیین برون‌مذهبی معارف موجود در آموزه‌های ائمه اطهار علیهم السلام بپردازند.

از آغاز سده چهارم کلام امامیه به آرامی تعاملات گسترده‌تری با معتزله پیدا کرد و همین زمینه‌ساز تحول بعدی در مسائل مرتبط با عقل در امامیه شد. نخستین بار چنین رویکردی را می‌توان در نوبختیان و جمعی از عالمان امامیه در این دوره


معنا و منزلت عقل در کلام امامیه
278

رسولان الهی به‌خوبی تعامل این دو منبع معرفت را نشان می‌دهد.

با ظهور متکلمان امامیه نخستین - در سال‌های پایانی سده نخست - تحولات در ‌عقل‌گرایی امامیه محقق شد. متکلمان و به‌طور خاص جریان هشام بن حکم تحولاتی در مباحث مرتبط با عقل ایجاد کردند. در بحث وجودشناسی شواهد موجود نشان می‌دهد که متکلمان - برخلاف محدّثان - توجهی به وجود استقلالی عقل نداشتند و عقل را ابزاری برای معرفت می‌دانستند.

در بحث قلمرو عقل، هرچند متکلمان به محدودیت ذاتی عقل در فهم و ادراک ذات و صفات الهی معتقد بودند، ولی از عقل برای تبیین و نظریه‌پردازی در حیطه‌های مختلف توحیدی بهره می‌گرفتند. با وجود این‌که برخی مانند مؤمن طاق و هشام بن سالم به دلیل برخی روایات از دوره‌ای به بعد از این کار نیز دوری کردند، ولی هشام بن حکم و شاگردانش به نظریه‌پردازی در این حوزه ادامه داده‌اند. متکلمان در این کارشان گاه حتی از چارچوب ادبیات متون قرآنی و روایی خارج شده و نظریه‌های جدیدی ارائه کردند و همین زمینه انتقادهای شدید محدّثان را فراهم کرد. این اختلاف در بحث ‌رابطه عقل و امام بهتر نمایان می‌شد؛ هرچند همه امامیه در این دوره به ‌حجیّت توأمان عقل و امام معتقد بودند، ولی اختلاف‌هایی نیز بین متکلمان و محدّثان وجود داشت.

در حالی که محدّثان تنها از عقل برای فهم سخنان و معارف وحیانی بهره می‌بردند، متکلمان افزون بر فهم و استنباط معارف دینی، برای تبیین و نظریه‌پردازی برون‌متنی معارف دینی و دفاع از اندیشه‌های خود - در برابر مخالفان - نیز از عقل استفاده می‌کردند. در بحث ‌رابطه عقل و معرفت هرچند محدّثان و بسیاری از متکلمان معرفت را اضطراری می‌دانستند و معتقد بودند که خداوند معرفت را در قلب انسان قرار می‌دهد و عقل انسان با عقلانی یافتن‌شان به آنها اقرار می‌کند، ولی از هشام بن حکم و شاگردانش تبیین متفاوتی گزارش شده است. به اعتقاد او، هرچند

  • نام منبع :
    معنا و منزلت عقل در کلام امامیه
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد جعفر رضايي
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1396
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 20915
صفحه از 297
پرینت  ارسال به