صبر، بردباری و حسنظن به طرف مقابل میشود؛ لذا به طور کلی منکر توصیهکننده، یعنی خدای تبارک و تعالی و اولیای او میباشد و این معنای کفر است؛ اما آسیبِ شناختی غضب، انکار خدا، یا تردید در خدا و فرمایش اولیاء خدا را در لحظه غضب بیشتر توجیه میکند؛ چون فرد پرخاشگر، به راحتی در مواقع غضب حاضر میشود، برخلاف فهم و برداشت عقلی خود عمل کند؛ لذا حاضر است، کفر بگوید و هر چه متناسب خود در آن لحظه میبیند، بر زبان براند.
رابطه کفر و حوزههای عاطفی هیجانی غضب، در روایات تحلیل شده است. از جمله روایت دیگری از مولا امیرمؤمنان علیه السلام که خود قهرمان مبارزه با غضب بود:
الکفرُ علی أَربَعِ دَعَائِمَ: عَلَی التَّعَمُّقِ، وَ التَّنَازُعِ، وَ الزَّیغِ، وَ الشِّقَاقِ، فَمَن تَعَمَّقَ لَم ینِب إِلَی الحَقِّ، وَ مَن کثُرَ نِزَاعُهُ بِالجَهلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الحَقِّ، وَ مَن زَاغَ سَاءَت عِندَهُ الحَسَنةُ وَ حَسُنَت عِندَهُ السَّیئَةُ وَ سَکرَ سُکرَ الضَّلالَةِ وَ مَن شَاقَّ وَعُرَت عَلَیهِ طُرُقُهُ وَ أَعضَلَ عَلَیهِ أَمرُهُ وَ ضَاقَ عَلَیهِ مَخرَجُهُ.۱
کفر بر چهار ستون استوار است: بر تندروی، ستیزهگری، کژی [انحراف] و عناد؛ زیرا، کسی که تندرو باشد، به حق باز نگردد و آنکه از روی نادانی بسیار ستیزهگری کند، کوردلی او از دیدن حق پایدار مانَد و آنکه [از راه حق] منحرف شود، نیک در نظرش بد و بد در نظرش نیک جلوه کند و مستِ گمراهی شود و آنکه دشمنی و عناد ورزد، راههایش بر او ناهموار و کارش بر او دشوار شود و راه خروجش [از گمراهی] بر او تنگ گردد.
نکته جالب توجه اینکه در بین روایات، این ارتباط با غضب که پرخاش است، مشاهده میشود؛ نه غیظ که خشم است. شاید علت آن، این باشد که خشم، هیجانی است که واکنش طبیعی انسان بوده وشروعش ارادی نمیباشد؛ ولی در غضب یا پرخاش، به خاطر بروز خارجی آن، اراده و فعل وجود دارد؛ پس خود فرد در انجام آن مسئولیت دارد.