مردی به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: ای رسول خدا! (چیزی)به من بیاموز». فرمود: «برو و خشم مگیر». مرد گفت: «همین مرا بس است». به سوی خاندانش بازگشت. ناگاه دید بین قومش جنگی درگرفته است که آنان صف کشیدهاند و لباس رزم بر تن کردهاند. این صحنه را که دید، او هم لباس جنگ پوشید و در کنار آنان ایستاد. سپس کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله را به یاد آورد که فرموده بود: «خشم مگیر». سلاحش را کنار نهاد و به سوی گروهی که دشمن قومش بود، حرکت کرد و به آنان گفت: «ای مردم! هر حقی که از بابت جراحت، قتل، زدوخورد دارید، من از مال خود تمام آن را به شما میدهم». آنان در جواب گفتند: «آنچه که بوده، برای خودتان باشد، ما به این رفتار نسبت به شما سزاوارتریم». دو گروه آشتی نمودند و خشم رخت بربست.۱