مَن خَافَ الله لَم یشفِ غَیظَهُ.۱
هر کس از خداوند بترسد، خشمش را خالی نمیکند.
پذیرش این مطلب که پرخاش مثل ظلم است و دلیلی برای آن نباید آورد، پرهیز از آن را آسانتر مینماید تا تفکیک موارد آن. حضرت در فقره دیگری تلاش نمودند، با نزدیککردن به مفاهیم فطری، باعث انگیختگی بیشتری در انسان بشوند؛ لذا میفرمایند:
الغَضَبُ عَدُوٌّ فَلا تُمَلِّکهُ نَفسَک.۲
خشم، دشمن توست، پس، او را بر خود مسلّط مگردان.
در واقع، حضرت سعی مینمایند به نوعی، وجدان فردی را تحریک کرده یا تأسیس نمایند. انسان شایسته نباید برده خشم خود باشد.
۲. کظم
قبلاً در مورد ماهیت کظم، یک بررسی صورت گرفت. در انتهای بحث حلم نیز، یک اشارهای به کیفیت ارتباط حلم با کظم کردیم؛ مبنی بر اینکه حلم به همراه کظم، بالاترین و بهترین نوع حلم است. اکنون به صورت روشنی میخواهیم، میزان دخالت کظم را در کنترل خشم مجدداً بررسی کنیم. در تعیین محدوده مفهوم کظم و مدلی که ارائه شدعرض کردیم که کظم در کنترل خشم، نقش کلیدی دارد. حتی اینکه کنترل خشم، تنها از طریق کظم ممکن است. بررسی مفهوم کظم نشان میدهد که عامل کنترلکننده عنصر اصلی خشم، یعنی غیظ میباشد. در صورتی که خشم، صرفاً در مرحله غیظ باشد وجود کظم کافی است؛ اما در صورت بروز پرخاش یا غضب، نیازمند صفت حلم نیز خواهیم بود؛ زیرا حلم در مرحله فعل است و مفهوم مشابهی با رضا دارد. از طرفی تصور پرخاش بدون غیظ نیز ممکن است؛ ولی نکتهای که هست اینکه پرخاش، بدون غیظی که ولو قبلاً ایجاد شده باشد، به وجود نمیآید. از این نظر، غیظ علةالعلل هر پرخاشی است؛ هرچند به لحاظ زمانی خیلی زودتر از پرخاش رخ