و داستان را به او خواهم گفت. سپس نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد. وقتى پیامبر خدا صلی الله علیه و آله او را دید، پرسید: «این چه وضعى است؟» جوان، داستان خود را گفت. آن‏گاه، جبرئیل علیه السلام نازل شد و این آیه را آورد:

(قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّواْ مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ یَحْفَظُواْ فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ)^۱.^۲

۰.به مردان با ایمان بگو دیده فرو نهند و پاک‏دامنى ورزند که این، براى آنان، پاکیزه‏تر است؛ زیرا خدا به آنچه می‏کنند، آگاه است.

ز ـ ازدواج

اسلام بر موضوع ازدواج؛ که زمینه‏ساز شکل‏گیری «محبوب‏ترین نهاد» در پیشگاه خداوند متعال،^۳ یعنی خانواده است، بسیار تأکید نموده است. جوان با ازدواج که سنت قطعی^۴ رسول اکرم صلی الله علیه و آله است، می‏تواند بخش اعظم دینش را حفظ کند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می‏فرماید:

ما مِن شابٍ تَزَوَّجَ فی حَداثَةِ سِنِّهِ إلّا عَجَّ شَیطانُهُ: «یا وَیلَهُ، یا وَیلَهُ! عَصَمَ مِنّی ثُلُثَی دینِهِ». فَلیتَّقِ اللّهَ العَبدُ فِی الثُّلُثِ الباقی.^۵

۰.هر جوانى که در سن کم ازدواج کند، شیطان، فریاد بر می‏آورد که: «واى

الشَّحیحَ الخُلُقِ مِغلاقٌ لِلخَیرِ مِفتاحٌ لِلشَّرِّ.^۱

۰.بدان، جوانِ خوش خلق، کلید خوبى‏ها و قفل بدى‏هاست و جوانِ بد خلق، قفل خوبى‏ها و کلید بدى‏هاست.

و ـ پاک‏دامنی

پاک‏دامنی پایه همه خوبی‏ها و نیکی‏هاست؛^۲ چراکه نفس را ایمن می‏سازد و آن را از پستى‏ها باز مى‏دارد.^۳ در آموزه‏های دینی به جوان پاک‌دامن و کسی که خود را در برابر شهوت حفظ کند، وعده بهشت داده شده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله می‏فرماید:

یا مَعشَرَ شَبابِ قُرَیشٍ، اِحفَظوا فُروجَکُم، ألا مَن حَفِظَ فَرجَهُ فَلَهُ الجَنَّةُ.^۴

۰.اى جوانان قریش! پاک‌دامنى پیشه کنید. بدانید هر که خود را در برابر شهوت حفظ کند، بهشت از آنِ اوست.

پاک‏دامنی از جمله کارهای مهمی است که انتظار آن می‏رود جوان آن را در این وهله از زندگی بیش از زمان‏های دیگر به کار بندد. رفتار جوانی از انصار که به این مسئولیت مهم خویش توجّه چندانی نداشت موجب نزول آیاتی از سوره نور شد که همه مؤمنان را به پاک‏دامنی دعوت کرد. امام باقر علیه السلام نقل می‏‏‏کند: جوانى از انصار، در مدینه با زنى رودررو شد و آن زمان، زنان سر خود را از پشتِ گوش‏ها مى‏پوشاندند. جوان در حالى که زن به سوى او می‏آمد، به وى نگاه کرد. وقتى زن از کنار جوان گذشت، جوان، همچنان که راه می‏رفت، وارد کوچه شد و از پشت سر به آن زن می‏نگریست که سرش به استخوان یا شیشه‏اى که در دیوار بود، خورد و شکاف برداشت. وقتى زن رفت، جوان که متوجه شد خون بر سینه و لباسش می‏ریزد، با خود گفت: به خدا سوگند نزد پیامبر صلی الله علیه و آله خواهم رفت