تمدنساز باشد.۱ بنابراین، تنها مسیحیت شایسته تمجید و توجه است که به انسان ارزش حقیقی میبخشد و با بندگی انسانها مخالف است، برخلاف اسلام که به بندگی تصریح کرده است.۲ هنگامی که او از استبداد در شرق و عوامل زمینهساز آن سخن میگوید، از درستی و راستی دور میشود و با حجتهای واهی سبب استبداد و طغیان را به قرآن برمیگرداند؛ زیرا قرآن را از جهتی نص دینی میداند و از جهت دیگر الگویی برای تنظیم حیات اجتماعی. او معتقد است قرآن جلوی طغیان را نمیگیرد و به بر پا داشتن آزادی برنمیانگیزاند.۳ اما این حکم ظالمانه او را نهتنها هیچ نصی تأیید و هیچ شاهد تاریخی کمک نمیکند، بلکه با مطالعه قرآن روشن میشود که مبدأ اساسی آن، جلوگیری از استبداد و دوستی با آزادی است.
شاتوبریان در کتابش خود را، بعد از ناپلئون، نجاتبخش ملتهای شرقی میداند. او هرچند سپاه و تجهیزات لازم را برای رهاییبخشی در اختیار ندارد، از هدف خویش دست برنمیدارد و هموطنان خود را به شرق و دخالت در امور شرقیان دعوت میکند.
در واقع این هدفی است که همه گردشگران و مستشرقان در قرنهای هجدهم و نوزدهم در پی آن بودهاند. هدف از بیان این مسائل روشن شدن تلاشهای علمی استشراقی برای اشغال شرق و بازگرداندن سلطه اروپا بر شرق است. همچنین از این راه میتوانیم به نقش سیاسی و استعماری استشراق پی ببریم.
برای اینکه جنبه دیگری از فعالیتهای استشراقی را بشناسیم و نیز آثار انقلاب فرانسه، به طور کلی، و حمله فرانسه به مصر، به طور خاص، را بررسی کنیم، آلفونس دو لامارتین۴ را محور بحث قرار میدهیم.
ذهن لامارتین نیز مانند بقیه گردشگران فرانسوی به مسائل دینی مشغول بود؛