شرق دست یافتند و تأثیر و تأثر در جوامع انسانی این دو تمدن شکل گرفت. این نخستین برخورد علمی شرق و غرب بود که موجب شکلگیری مطالعات شرقشناسی و تکوین تدریجی آن شد؛ هرچند آن مطالعات، استشراق به معنای علمی متعارف امروزی نبودند. از جمله این ارتباط علمی میتوان به ارسال الواحی از بابل به یونان اشاره کرد. یونانیان با ترجمه این الواح علوم فلکی و تقویم سرزمینها را شناختند. همچنین اسکندر برای تبادل علمی با شرق، دانشمندان بسیاری را به همراه خود برد. گزارشهای یاران اسکندر از سرزمینهایی که از آنها عبور کرده بودند، حضور فلاسفه یونانی در شرق، شکوفایی فلسفه یونانی در اسکندریه و تأسیس مدارس علمی بزرگ از دیگر عوامل این پدیده هستند.
از نشانههای تأثیر فرهنگ غربی بر کشورهای شرق، اقدام خسرو انوشیروان (۵۳۱-۵۷۸م)، که تحت تأثیر فرهنگ هلنی قرار گرفته بود، به تأسیس دو مدرسه بود. مدرسه نخست جندیشاپور بود که در آن فلاسفه یونانی را، که پس از بسته شدن مدرسه آتن طرد شده بودند، استخدام کرد. در کنار فلسفه و دیگر علوم، حضور و تدریس اطبای یونان و هند در این مدرسه موجب تحولی عظیم در تدریس طب شد. مدرسه دیگر، مدرسه حرّان بود که دانستههای زیادی از آن در دست نیست؛ اما مرکز نفوذ فرهنگ هلنی بود و پس از مسیحی شدن یونان همچنان بر دین قدیم یونان باقی ماند.۱
از نتایج تأثیر یونانیان و ملتهای سامی بر یکدیگر پیدایش فرهنگی جدید به نام «فرهنگ هلنیستی» در سرزمینهای شرق نزدیک در قرون پیش از مسیحیت بود. همانطور که اسکندر در تلاش بود جانب هر دو سو را نگاه دارد و فاصله بین سرزمین خود و سرزمینهای دیگر را از میان بردارد،۲ تأثیر دو تمدن بر یکدیگر نیز