709
نهج الدّعا (با ترجمه فارسي) جلد اوّل

۱۲ / ۳

مستجاب شدن دعاى جوان راهزن

۱۰۸۱.امام زين العابدين عليه السلام :مردى با خانواده اش به كشتى نشست و كشتى شان در هم شكست و از سرنشينان آن ، تنها همسر مرد نجات يافت . او به تخته اى از تخته پاره هاى كشتى چنگ زد و به يكى از جزاير دريا برده شد . در آن جزيره ، مردى بود كه راهزنى مى كرد و حرامى از حرام هاى خدا نبود كه مرتكب نشده باشد. ناگاه ديد آن زن ، بالاى سرش ايستاده است .
سرش را به طرف او برداشت و گفت : تو انسانى يا پرى؟
گفت : انسانم .
راهزن ، بى آن كه كلمه اى با او سخن بگويد ، در كنارش نشست ، چنان كه مرد با همسرش مى نشيند . چون قصد وى كرد ، زن برآشفت .
[راهزن] به او گفت : چرا برآشفتى؟
[زن] به آسمان اشاره كرد و گفت : از او مى هراسم .
[راهزن] گفت : مگر چنين كارى نكرده اى؟
[زن] گفت : نه، به عزّتش سوگند .
[راهزن] گفت : تو با آن كه چنين كارى نكرده اى و من تو را مجبور مى كنم، اين گونه از او مى هراسى! به خدا سوگند كه من به اين هراس و ترس ، سزاوارترم تا تو .
راهزن برخاست و كارى نكرد و به سوى خانواده اش برگشت و مدام به فكر توبه و بازگشت بود . در ميانه راه به راهبى برخورد كه در حال رفتن بود . آفتاب داغ بر سر آنها مى تابيد. راهب به جوان گفت : دعا كن تا خداوند ابرى را بر سر ما سايه افكند ؛ چرا كه آفتاب ، ما را سوزاند .
جوان گفت : من براى خودم كار نيكى نزد پروردگارم سراغ ندارم تا اين جرئت را به خود بدهم كه از او چيزى بخواهم .
[راهب] گفت : پس من دعا مى كنم و تو آمين بگو .
[جوان] گفت : باشد .
راهب ، دعا مى كرد و جوان آمين مى گفت، و به زودى ، ابرى بر آنها سايه افكند . مقدار زيادى از روز را در سايه آن رفتند و سپس به دو راهى رسيدند . جوان از يك راه رفت و راهب از راه ديگر . و ابر ، همراه جوان شد .
راهب گفت : تو بهتر از من هستى . دعا به خاطر تو مستجاب شده است ، نه براى من. بگو بدانم قصّه چيست؟
جوان ، ماجراى آن زن را به او باز گفت .
[راهب] گفت : به خاطر آن ترس كه تو را گرفته ، گناهان گذشته ات آمرزيده شده است . زين پس ، مراقب اعمال خويش باش .


نهج الدّعا (با ترجمه فارسي) جلد اوّل
708

۱۲ / ۳

اِستِجابَةُ دُعاءِ الشّابِّ القاطِعِ الطَريقَ

۱۰۸۱.الإمام زين العابدين عليه السلام :إنَّ رَجُلاً رَكِبَ البَحرَ بِأَهلِهِ فَكُسِرَ بِهِم ، فَلَم يَنجُ مِمَّن كانَ في السَّفينَةِ إلاَّ امرَأَةُ الرَّجُلِ ؛ فَإِنَّها نَجَت عَلى لَوحٍ مِن ألواحِ السَّفينَةِ ، حَتّى اُلجِأَت عَلى جَزيرَةٍ مِن جَزائِرِ البَحرِ ، وكانَ في تِلكَ الجَزيرَةِ رَجُلٌ يَقطَعُ الطَّريقَ ، ولَم يَدَع للّهِِ حُرمَةً إلاَّ انتَهَكَها ، فَلَم يَعلَم إلاّ وَالمَرأَةُ قائِمَةٌ عَلى رَأسِهِ ، فَرَفَعَ رَأسَهُ إلَيها فَقالَ : إنسِيَّةٌ أم جِنِيَّةٌ ؟ فَقالَت : إنسِيَّةٌ ، فَلَم يُكَلِّمها كَلِمَةً حَتّى جَلَسَ مِنها مَجلِسَ الرَّجُلِ مِن أهلِهِ ، فَلَمّا أن هَمَّ بِهَا اضطَرَبَت ، فَقالَ لَها : ما لَكِ تَضطَرِبينَ ؟ فَقالَت : أفرَقُ ۱ مِن هذا ـ وأومَأَت بِيَدِها إلَى السَّماءِ ـ قالَ : فَصَنَعتِ مِن هذا شَيئا ؟ قالَت : لا وَعِزَّتِهِ . قالَ : فَأَنتِ تَفرَقينَ مِنهُ هذَا الفَرَقَ ولَم تَصنَعي مِن هذا شَيئا ، وإنَّما أستَكرِهُكِ استِكراها ! فَأَنَا وَاللّهِ أولى بِهذَا الفَرَقِ وَالخَوفِ وأحَقُّ مِنكِ .
قالَ : فَقامَ ولَم يُحدِث شَيئا ، ورَجَعَ إلى أهلِهِ ولَيسَت لَهُ هِمَّةٌ إلاَّ التَّوبَةُ وَالمُراجَعَةُ ، فَبَينا هُوَ يَمشي إذ صادَفَهُ راهِبٌ يَمشي فِي الطَّريقِ ، فَحَمِيَت عَلَيهِمَا الشَّمسُ ، فَقالَ الرّاهِبُ لِلشّابِّ : اُدعُ اللّهَ يُظِلَّنا بِغَمامَةٍ ؛ فَقَد حَمِيَت عَلَينَا الشَّمسُ . فَقالَ الشّابُّ : ما أعلَمُ أنَّ لي عِندَ رَبّي حَسَنَةً فَأَتَجاسَرَ عَلى أن أسأَلَهُ شَيئا ! قالَ : فَأَدعو أنَا وتُؤَمِّنُ أنتَ ؟ قالَ : نَعَم . فَأَقبَلَ الرّاهِبُ يَدعو وَالشّابُّ يُؤَمِّنُ ، فَما كانَ بِأَسرَعَ مِن أن أظَلَّتهُما غَمامَةٌ ، فَمَشَيا تَحتَها مَلِيّا مِنَ النَّهارِ ، ثُمَّ تَفَرَّقَتِ الجادَّةُ جادَّتَينِ ، فَأَخَذَ الشّابُّ في واحِدَةٍ وأخَذَ الرّاهِبُ في واحِدَةٍ ، فَإِذَا السَّحابَةُ مَعَ الشّابِّ .
فَقالَ الرّاهِبُ : أنتَ خَيرٌ مِنّي ، لَكَ استُجيبَ ولَم يُستَجَب لي ، فَأَخبِرني ما قِصَّتُكَ ؟ فَأَخبَرَهُ بِخَبَرِ المَرأَةِ ، فَقالَ : غُفِرَ لَكَ ما مَضى حَيثُ دَخَلَكَ الخَوفُ ، فَانظُر كَيفَ تَكونُ فيما تَستَقبِلُ . ۲

1.الفَرَق : الخوف والفزع (النهاية : ج ۳ ص ۴۳۸ «فرق) .

2.الكافي : ج ۲ ص ۶۹ ح ۸ عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج ۱۴ ص ۵۰۷ ح ۳۲ و ج ۷۰ ص ۳۶۱ ح ۶ .

  • نام منبع :
    نهج الدّعا (با ترجمه فارسي) جلد اوّل
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری: رسول افقی و احسان سرخه‌ای، ترجمه: حمیدرضا شیخی
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1385
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9149
صفحه از 737
پرینت  ارسال به