705
نهج الدّعا (با ترجمه فارسي) جلد اوّل

۱۲ / ۲

مستجاب شدن دعاى سه نفر كه در غار ، محبوس شدند

۱۰۷۹.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه نفر با هم مى رفتند كه باران ، آنها را فرا گرفت و به غارى در يك كوه پناه بردند . تخته سنگى از كوه بر دهانه غار افتاد و آنها را محبوس ساخت . به يكديگر گفتند : بنگريم كه چه كارهاى شايسته اى براى خدا كرده ايم . به حقّ آنها خدا را بخوانيم ، شايد دهانه غار باز شود .
يكى از آنها گفت : بار خدايا! مرا پدر و مادرى پير و سال خورده بود و خود نيز كودكانى خردسال داشتم . گوسفندانشان را به چرا مى بردم و شامگاه كه بر مى گشتم و شير مى دوشيدم ، اوّل براى پدر و مادرم مى بردم ، بعد به فرزندانم مى دادم . روزى به چراگاه دور دستى رفتم و وقتى برگشتم ، شب شده بود و ديدم آن دو ، خفته اند . همچون گذشته شير دوشيدم و پاتيل شير را بردم و بالاى سر پدر و مادرم ايستادم . نه دلم مى آمد آنها را بيدار كنم و نه دوست داشتم پيش از آن كه آنها شير بنوشند ، به كودكان بنوشانم . بچه ها جلوى پاى من گريه و زارى مى كردند ؛ امّا من همچنان ايستاده بودم و آنها همچنان خفته بودند تا آن كه سپيده زد . حال ـ اى خداوند ـ اگر مى دانى كه من به راستى ، اين كار را براى رضاى تو كردم ، اندكى سنگ را كنار بزن تا از شكاف آن ، آسمان را ببينيم .
پس، خداوند برايشان شكافى ايجاد كرد ، به طورى كه آسمان را از آن ببينند .
دومى گفت : بار خدايا! دختر عمويى داشتم كه همانند شيدايى مردان به زنان، سخت دوستش مى داشتم . از او تقاضاى كامجويى كردم ؛ امّا نپذيرفت ، مگر آن كه صد دينار به او بدهم . من ، كار كردم و صد دينار فراهم آوردم و برايش بردم . همين كه به حال كامجويى نشستم تا كام برگيرم، گفت : اى بنده خدا! از خدا پروا كن و اين مُهر را جز به روا باز مكن و من برخاستم . حال ـ خداوندا ـ اگر مى دانى كه به راستى ، اين كار را براى رضاى تو كردم ، سنگ را اندكى ديگر كنار بزن . و خداوند ، شكافى ديگر گشود .
سومى گفت : بار خدايا! من كارگرى را با يك پيمانه شانزده رطلى برنج اجير كردم . چون كارش را تمام كرد، گفت : مزدم را بده . من مزدش را دادم ؛ امّا نپذيرفت و با ناراحتى رفت . من حقّ او را كِشت و كار كردم ، تا جايى كه از درآمد آن ، گلّه اى گاو به همراه گاوچرانش خريدم . پس از مدّتى ، آن كارگر نزد من آمد و گفت : از خدا بترس و به من ظلم مكن و حقّم را بده . گفتم : برو آن گاوها و چوپانشان را بردار . گفت : از خدا بترس و مرا مسخره مكن . گفتم : مسخره ات نمى كنم . آن گاوها و چوپانشان مال توست . او آنها را برداشت و برد . حال ـ اى خداوند ـ اگر مى دانى كه من به راستى ، اين كار را به خاطر تو كرده ام ، باقيمانده دهانه غار را بگشاى . پس، خداوند ، آن سه را نجات داد» .


نهج الدّعا (با ترجمه فارسي) جلد اوّل
704

۱۲ / ۲

اِستِجابَةُ دُعاءِ ثَلاثَةِ نَفَرٍ حُبِسوا فِي الغارِ

۱۰۷۹.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :بَينَما ثَلاثَةُ نَفَرٍ يَتَماشَونَ أخَذَهُمُ المَطَرُ ، فَمالوا إلى غارٍ فِي الجَبَلِ ، فَانحَطَّت عَلى فَمِ غارِهِم صَخرَةٌ مِنَ الجَبَلِ فَأَطبَقَت عَلَيهِم ، فَقالَ بَعضُهُم لِبَعضٍ : اُنظُروا أعمالاً عَمِلتُموها للّهِِ صالِحَةً ، فَادعُوا اللّهَ بِها لَعَلَّهُ يَفرِجُها .
فَقالَ أحَدُهُم : اللّهُمَّ إنَّهُ كانَ لي والِدانِ شَيخانِ كَبيرانِ ، ولي صِبيَةٌ صِغارٌ ، كُنتُ أرعى عَلَيهِم ، فَإِذا رُحتُ عَلَيهِم فَحَلَبتُ بَدَأتُ بِوالِدَيَّ أسقيهِما قَبلَ وُلدي ، وإنَّهُ نَأى بِيَ الشَّجَرُ يَوما ، فَما أتَيتُ حَتّى أمسَيتُ فَوَجَدتُهُما قَد ناما ، فَحَلَبتُ كَما كُنتُ أحلِبُ ، فَجِئتُ بِالحِلابِ فَقُمتُ عِندَ رُؤوسِهِما ، أكرَهُ أن أوقِظَهُما مِن نَومِهِما ، وأكرَهُ أن أبدَأَ بِالصِّبيَةِ قَبلَهُما ، وَالصِّبيَةُ يَتَضاغَونَ ۱ عِندَ قَدَمَيَّ ، فَلَم يَزَل ذلِكَ دَأبي ودَأبَهُم حَتّى طَلَعَ الفَجرُ ، فَإِن كُنتَ تَعلَمُ أنّي فَعَلتُ ذلِكَ ابتِغاءَ وَجهِكَ ، فَافرِج لَنا فُرجَةً نَرى مِنهَا السَّماءَ . فَفَرَجَ اللّهُ لَهُم فُرجَةً حَتّى يَرَونَ مِنهَا السَّماءَ .
وقالَ الثّاني : اللّهُمَّ إنَّهُ كانَت لِيَ ابنَةُ عَمٍّ اُحِبُّها كَأَشَدِّ ما يُحِبُّ الرِّجالُ النِّساءَ ، فَطَلَبتُ إلَيها نَفسَها ، فَأَبَت حَتّى آتِيَها بِمِئَةِ دينارٍ ، فَسَعَيتُ حَتّى جَمَعتُ مِئَةَ دينارٍ فَلَقيتُها بِها ، فَلَمّا قَعَدتُ بَينَ رِجلَيها ، قالَت : يا عَبدَ اللّهِ اتَّقِ اللّهَ ، ولا تَفتَحِ الخاتَمَ إلاّ بِحَقِّهِ . فَقُمتُ عَنها . اللّهُمَّ فَإِن كُنتَ تَعلَمُ أنّي قَد فَعَلتُ ذلِكَ ابتغاءَ وَجهِكَ فَافرِج لَنا مِنها . فَفَرَجَ لَهُم فُرجَةً .
وقالَ الآخَرُ : اللّهُمَّ إنّي كُنتُ استَأجَرتُ أجيرا بِفَرَقِ ۲ أرُزٍّ ، فَلَمّا قَضى عَمَلَهُ قالَ : أعطِني حَقّي ، فَعَرَضتُ عَلَيهِ حَقَّهُ فَتَرَكَهُ ورَغِبَ عَنهُ ، فَلَم أزَل أزرَعُهُ حَتّى جَمَعتُ مِنهُ بَقَرا وراعِيَها ، فَجاءَني فَقالَ : اِتَّقِ اللّهَ ولا تَظلِمني وأعطِني حَقّي ، فَقُلتُ : اِذهَب إلى تِلكَ البَقَرِ وراعيها ، فَقالَ : اِتَّقِ اللّهَ ولا تَهزَأ بي ، فَقُلتُ : إنّي لا أهزَأُ بِكَ ، فَخُذ تِلكَ البَقَرَ وراعِيَها ، فَأَخَذَهُ فَانطَلَقَ بِها ، فَإِن كُنتَ تَعلَمُ أنّي فَعَلتُ ذلِكَ ابتِغاءَ وَجهِكَ ، فَافرِج ما بَقِيَ . فَفَرَجَ اللّهُ عَنهُم . ۳

1.الضَّغْو : الصياح والبكاء ، يقال : ضغا يضغو : إذا صاح وضجَّ (النهاية : ج ۳ ص ۹۲ «ضغا») .

2.الفَرَق : مكيال يسع سِتّة عشر رِطلاً ، وهي اثنا عشر مدّا (النهاية : ج ۳ ص ۴۳۷ «فرق») .

3.صحيح البخاري : ج ۵ ص ۲۲۲۸ ح ۵۶۲۹ ، صحيح مسلم : ج ۴ ص ۲۰۹۹ ح ۱۰۰ ، مسند ابن حنبل : ج ۲ ص ۴۵۷ ح ۵۹۸۰ نحوه ، السنن الكبرى : ج ۶ ص ۱۹۴ ح ۱۱۶۴۰ كلّها عن عبد اللّه بن عمر ، كنزالعمّال : ج ۱۵ ص ۱۵۵ ح ۴۰۴۶۴؛ الخصال : ص ۱۸۴ ح ۲۵۵ نحوه ، الأمالي للطوسي : ص ۳۹۵ ح ۸۷۸ كلاهما عن عبد اللّه بن عمر ، بحار الأنوار : ج ۷۰ ص ۳۷۹ ح ۲۹ .

  • نام منبع :
    نهج الدّعا (با ترجمه فارسي) جلد اوّل
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری: رسول افقی و احسان سرخه‌ای، ترجمه: حمیدرضا شیخی
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1385
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9118
صفحه از 737
پرینت  ارسال به