۷۸۷.امام على عليه السلامـ به نوف بكالى ـ: توجّهت فقط به خدا باشد ؛ زيرا او مى فرمايد : «به عزّت و جلالم سوگند كه اميد هر كس را كه به غير من اميد بندد ، به يأس مبدّل مى كنم و بر او جامه خوارى در نزد مردم مى پوشانم ، و از قرب خود ، دورش مى كنم و پيوندش با خودم را مى برم و گمنامش مى سازم ؛ زيرا غير مرا در نظر مى گيرد . واى بر او ! آيا در سختى هايش به غير من آرزو مى بندد ، با آن كه سختى ها به دست من است؟ و به جز من اميدوار مى شود ، در صورتى كه منم زنده جاويدان؟ و درهاى بسته بندگانم را مى كوبد و درِ مرا كه هميشه باز است ، رها مى كند؟ كيست كه براى [بخشودن ]گناهان فراوانش به من اميد بسته باشد و من اميدش را نااميد كرده باشم؟
من آرزوهاى بندگانم را متّصل به خويش قرار داده ام ، و اميدشان را نزد خود براى آنها ذخيره كرده ام، و آسمان هايم را از كسانى كه از تسبيح گويى من خسته نمى شوند ، آكنده ساخته ام ، و به فرشتگانم دستور داده ام كه درهاى ميان من و بندگانم را نبندند . آيا آن كه حادثه اى از حوادث من او را در فشار قرار مى دهد ، نمى داند كه هيچ كس نمى تواند جز با اجازه من ، آن را برطرف كند؟ پس چرا بنده با آرزويش از من روى گردان مى شود؟ چرا از منى كه بى درخواست به او عطا كرده ام ، درخواست نمى كند و از غير من درخواست مى كند؟ آيا فكر مى كند منى كه ابتدائا و بى درخواستِ خلقم ، به آنها مى دهم ، اگر از من درخواست شود ، جواب درخواست كننده را نمى دهم؟ مگر من بخيلم كه بنده ام مرا بخيل مى داند؟ آيا دنيا و آخرت از آنِ من نيست؟ آيا آقايى و بخشندگى ، صفت من نيست؟ آيا فضل و رحمت ، به دست من نيست؟ آيا آرزوها جز به من منتهى مى شوند؟ پس چه كسى جز من آنها را قطع مى كند؟ و چرا اميدواران ، به غير من اميد مى بندند؟
به عزّت و جلالم سوگند ، اگر آرزوهاى اهل زمين و آسمان را جمع كنم و آرزوهاى يكايك آنها را برآورم ، به اندازه يك عضو مورچه اى هم از مُلك من كاسته نمى شود . چگونه عطايى كه من بخشنده آنم ، كاستى گيرد؟ بيچاره نوميدان از رحمت من! بدبخت ، كسى كه مرا نافرمانى كند و به حرام هاى من رو آورد و مرا در نظر نگيرد و بر من گستاخى كند!».