707
نهج الدّعا (با ترجمه فارسي) جلد اوّل

۱۰۸۰.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه نفر با هم براى كارى بيرون شدند و [در بين راه] به غارى در يك كوه پناه بردند . تخته سنگى بر دهانه غار افتاد و آن را به رويشان بست . گفتند : رفقا! بياييد بهترين كارى را كه كرده ايد ، ياد كنيد و خدا را به حقّ آنها بخوانيد . شايد خداوند متعال به واسطه آنها شما را برهاند .
يكى از آنها گفت : بار خدايا! زنى بود كه دوستش مى داشتم و زياد نزد او آمد و شد مى كردم ، تا آن كه راضى اش كردم از او كام برگيرم . او گفت : به ياد خدا باش و با من كارى مكن كه خداوند بر تو حرام كرده است! گفتم : راستى كه مرا سزد كه از پروردگارم بترسم . پس ، از ترس تو و براى رضاى تو ، او را وا نهادم . حال [اى خداوند!] اگر به راستى چنين است ، در كار ما گشايشى آر . دهانه غار كمى شكاف برداشت ، به طورى كه اميدوار شدند خارج شوند ؛ امّا نتوانستند .
دومى گفت : بار خدايا! كارگرانى داشتم كه همگى يك كار مى كردند و مزد يكسانى مى گرفتند . يكى از آنها از گرفتن مزدش ابا ورزيد و گفت كه بايد از همكارانش مزد بيشترى بگيرد . من مزد او را از اموالم كنار گذاشتم و او نيامد بگيرد [و با آنها برايش كار كردم ]تا آن كه اموال و اشياى زيادى شد . روزى، بعد از آن كه فقير و پير شده بود، نزد من آمد و گفت : تو را به خدا مزدم را بده كه بيش از پيش به آن محتاجم . من او را بر بام خانه ام بردم و مال و احشامى را كه در صحرا بودند و آنچه را خداوند متعال با مزد او فراهم آورده بود، نشانش دادم و گفتم : اينها و آنها ، همه مال تواند . گفت : خدا خيرت دهد! مرا دست انداخته اى؟ من مزدى به مراتب كمتر از اين مى خواستم [و تو نمى دادى] ! گفتم : بله ، تو كمتر از اين مى خواستى؛ امّا خداوند متعال مرا به آن آزمود و مزد تو به اين جا رسيد كه مى بينى . و آنها را ـ اى خداوند ـ از ترس تو و براى خشنودى تو به او دادم . حال اگر به راستى چنين است ، در كار ما گشايشى آر . پس، دهانه غار كمى بيشتر شكاف برداشت ، به طورى كه اميدوار شدند خارج شوند ؛ امّا باز نتوانستند .
سومى گفت : بار خدايا! مرا پدر و مادرى ناتوان و نادار بود كه جز من ، نه خدمتكارى داشتند و نه چوپانى و نه سرپرستى . روزها گوسفندانشان را مى چرانيدم و شب نزد آنان باز مى گشتم . يك روز ، گوسفندان را به چراگاهى دور بردم و چون برگشتم ، پاسى از شب گذشته بود و پدر و مادرم خفته بودند . برايشان شير دوشيدم و با همان ظرف شير بر بالينشان ايستادم ـ چون دلم نمى خواست آنها را بيدار كنم و آزرده شان سازم ـ تا آن كه خودشان بيدار شدند و من، همچون شب هاى قبل، به آن دو ، شير نوشاندم . حال ـ اى خداوند ـ اگر به راستى چنين است كه من اين كار را از ترس تو انجام داده ام ، ما را برهان .
پس، دهانه غار كاملاً باز شد و آن سه ، شتابان بيرون زدند .


نهج الدّعا (با ترجمه فارسي) جلد اوّل
706

۱۰۸۰.عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ ثَلاثَةَ نَفَرٍ انطَلَقوا إلى حاجَةٍ لَهُم فَأَوَوا إلى غارٍ في جَبَلٍ فَسَقَطَت صَخرَةٌ عَلى بابِ الغارِ فَسَدَّت عَلَيهِم ، فَقالوا : يا هؤُلاءِ ، تَذكُرونَ أحسَنَ أعمالِكُم ، فَادعُوا اللّهَ عز و جل بِها ؛ لَعَلَّ اللّهَ تَعالى يَفرِجُ عَنكُم بِها .
فَقالَ أحَدُهُم : اللّهُمَّ إنَّهُ كانَ لِيَ امرَأَةٌ صَديقَةٌ اُطيلُ الاِختِلافَ إلَيها حَتّى أدرَكتُ مِنها حاجَتي ، فَقالَت : اُذَكِّرُكَ اللّهَ تَعالى أن تَركَبَ مِنّي ما حَرَّمَ اللّهُ عَلَيكَ ! قُلتُ : فَأَنَا أحَقُّ أن أخافَ رَبّي عز و جل فَتَرَكتُها مِن مَخافَتِكَ وَابتِغاءِ مَرضاتِكَ ، فَإِن كُنتَ تَعلَمُ ذلِكَ فَافرِج عَنّا . فَانصَدَعَ الجَبَلُ عَنهُم حَتّى طَمِعوا فِي الخُروجِ ولَم يَستَطيعُوا الخُروجَ .
وقالَ الثّاني : اللّهُمَّ كانَ لي اُجَراءُ يَعمَلونَ عَمَلاً واحِدا ويَأخُذونَ أجرا واحِدا ، وإنَّ أحَدَهُم تَرَكَ أجرَهُ وزَعَمَ أنَّهُ أكثَرُ أجرا مِن أصحابِهِ ، فَعَزَلتُ أجرَهُ مِن مالي فَتَلَوَّمَني ۱ بِهِ حَتّى كانَ مالاً وأشياءَ ، فَأَتاني بَعدَمَا افتَقَرَ وكَبِرَ ، فَقالَ : اُذَكِّرُكَ اللّهَ تَعالى في أجري ؛ فَإِنّي أحوَجُ ما كُنتُ ، فَطَلَعتُ بِهِ فَوقَ بَيتٍ لي ، فَأَرَيتُهُ ما أنمَى اللّهُ تَعالى لَهُ مِن أجرِهِ مِنَ المالِ وَالماشِيَةِ في الغائِطِ ـ يَعنِي الصَّحارى ـ فَقُلتُ لَهُ : هذا لَكَ وهذا لَكَ وهذا لَكَ ، فَقالَ : أتَسخَرُ بي أصلَحَكَ اللّهُ ؟ ! كُنتُ اُريدُكَ عَلى أقَلَّ مِن هذا مُثابا عَلَيَّ . قُلتُ : أجَل كُنتَ تُريدُني عَلى أقَلَّ مِن هذا ، فَبَلانِيَ اللّهُ تَعالى بِهِ حَتّى بَلَغَ ما تَرى ، فَدَفَعتُهُ إلَيهِ ـ يا رَبِّ ـ مِن مَخافَتِكَ وَابتِغاءِ مَرضاتِكَ ، فَإِن كُنتَ تَعلَمُ ذلِكَ فَافرِج عَنّا . فَانفَرَجَ الجَبَلُ عَنهُم حَتّى طَمِعوا فِي الخُروجِ ولَم يَستَطيعوا أن يَخرُجوا .
وقالَ الثّالِثُ : اللّهُمَّ يا رَبِّ ، كانَ لي أبَوانِ ضَعيفانِ فَقيرانِ ، لَيسَ لَهُما خادِمٌ ولا راعٍ ولا وَلِيٌّ غَيري ، فَكُنتُ أرعى لَهُما بِالنَّهارِ وآوي إلَيهِما بِاللَّيلِ ، وإنَّ الكَلَأَ نَأى عَنّي فَتَباعَدتُ بِالماشِيَةِ فَأَتَيتُهُما بَعدَما ذَهَبَ اللَّيلُ وناما ، فَحَلَبتُ لَهُما ثُمَّ جَلَستُ عِندَ رُؤوسِهِما بِإِنائي كَراهِيَةَ أن اُورِقَهُما ۲ واُوذِيَهُما ، حَتَّى استَيقَظا مِن قِبَلِ أنفُسِهِما فَسَقَيتُهُما كَما كُنتُ أفعَلُ . اللّهُمَّ إن كُنتَ تَعلَمُ أنّي فَعَلتُ ذلِكَ مِن مَخافَتِكَ فَافرِج عَنّا . فَانصَدَعَ الجَبَلُ عَنهُم فَخَرجوا يَتَزَلزَلونَ ۳ . ۴

1.تلوّم : انتظر (النهاية : ج ۴ ص ۲۷۸ «لوم») .

2.الأرَقُ : وهو السهر ، رجلٌ أرق إذا سهر لِعلّة ، فإن كان السهر من عادته قيل : أُرُقٌ بضم الهمزة والراء (النهاية : ج ۱ ص ۴۰ «أرق») .

3.يتزلزلون : أي يعدون ؛ من زلّ : إذا عدا (اُنظر : معجم مقاييس اللغة : ج ۳ ص ۴ «زلل») .

4.الدعاء للطبراني : ص ۷۴ ح ۱۸۷ عن الحارث عن الإمام عليّ عليه السلام ، مجمع الزوائد : ج ۸ ص ۲۶۴ ح ۱۳۴۱۵ نقلاً عن البزّار عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنزالعمّال : ج ۱۵ ص ۱۷۲ ح ۴۰۴۷۶ .

  • نام منبع :
    نهج الدّعا (با ترجمه فارسي) جلد اوّل
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری: رسول افقی و احسان سرخه‌ای، ترجمه: حمیدرضا شیخی
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1385
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9383
صفحه از 737
پرینت  ارسال به