571
نهج الدّعا (با ترجمه فارسي) جلد دوّم

نزد وكلاى او اموال فراوانى بود و همين امر ، سبب واقفى شدن آنها و حاشا كردن وفات ايشان بود . نزد زياد قندى ، هفتاد هزار دينار بود. او حقّ امام را انكار كرد ، با آن كه امام كاظم عليه السلام به امامت فرزندش تصريح كرده و به او فرموده بود: «اى زياد! اين فرزندم على ، سخنش ، سخن من است و عملش ، عمل من . پس هرگاه نيازى داشتى ، آن را پيش او ببر و سخنش را بپذير؛ زيرا كه او بر خداوند ، جز حق نمى گويد...» . پس زياد به امام رضا عليه السلام نوشت و درباره اظهار اين امر يا پوشيده داشتن آن از ايشان پرسيد . امام عليه السلام به او نوشت: «اظهار كن...» . زياد، اظهار كرد . چون اين حديث را گفت . به او گفتم : اى زياد! چه چيز است كه با اين امر ، برابرى كند؟ ... صدوق مى گويد: زياد بن مروان قندى ، اين حديث را روايت كرد ؛ امّا پس از درگذشت موسى عليه السلام [كاظم] آن را انكار كرد و واقفى شد .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۱۲۸ ش ۲۶۹۴ و ص ۲۱۲ ش ۲۷۶۰ و ص ۳۳۰ ش ۵۰۱۲ ، رجال النجاشى : ص ۱۷۱ ش ۴۵۰ . اختيار معرفة الرجال : ص ۴۶۶ ش ۸۸۶ و ص ۴۹۳ ش ۹۴۶ و ص ۴۶۶ ش ۸۸۷ ـ ۸۸۸.

زيد بن اَرقم

ابو عمرو زيد بن اَرقَم بن زيد انصارى خزرجى، ساكن كوفه و از صحابيان نامدار بود. او در جنگ موته و جز آن ، شركت داشت و در هفده غزوه ، پيامبر خدا را همراهى كرد. وى در نزول سوره منافقين ، داستانى دارد. روايت شده است كه او «حديث ولايت» را كتمان كرد. روايت شده است كه على عليه السلام به عيادت زيد بن اَرقَم رفت . چون وارد شد، زيد گفت: مرحبا به امير مؤمنان كه با وجود دلگير بودن از ما ، به عيادتمان آمده است! على عليه السلام فرمود: «دلخورى ، مانع من از عيادت از تو نشد. هر كس براى طلب رحمت خداوند و به كار بسته شدن وعده اش از بيمارى عيادت كند ، در باغِ بهشت باشد» .

ر . ك : بحار الأنوار: ج ۸۱ ص ۲۲۸ . شايد دليل دلگيرى امام عليه السلام ، همان كتمان كردن ولايت ايشان بوده است.

به هر حال، او از پيش گامانى است كه به اميرمؤمنان بازگشتند. زيد در سال ۶۶ يا ۶۸ق ، در كوفه از دنيا رفت .

ر . ك : الإصابة : ج ۲ ص ۴۸۷ ، قاموس الرجال : ج ۴ ص ۵۲۹.


نهج الدّعا (با ترجمه فارسي) جلد دوّم
570

برادرزاده اش ابو العباس سفّاح ، حاكم كوفه شد . سپس ، ابو العبّاس ، او را حاكم مدينه و موسم و مكّه و يمن و يمامه قرار داد. گفته شده او قَدَرى مذهب بوده است . داوود ، نخستين كسى است كه از جانب بنى عبّاس ، حاكم مدينه شد. او در سال ۱۳۳ ق ، درگذشت .

ر . ك : تاريخ دمشق : ج ۱۷ ص ۱۵۷ ش ۲۰۵۲.

زُرعه

نام او زُرعة بن ابان بن دارِم است كه در بعضى منابع درباره اش گفته اند: مردى از بنى دارِم.

ر . ك: الإرشاد: ج ۲ ص ۱۰۹ . به شرح حال او دست نيافتيم .

زياد بن اَبيه

نام او زياد بن سُميّه است . سميّه مادر اوست. زياد در نَسَبش متّهم بود . مادرش روسْپى و اهل طائف بود و در سال اوّل هجرت ، زن عبيد ثقفى بود. زياد ، در زمان خلافت ابو بكر ، اسلام آورد. او در عنفوان جوانى ، به سبب كفايت و هوش سياسى اش، مورد توجّه عمر قرار گرفت . لذا او را به كارگزارى زكات بصره يا يكى از توابع بصره گماشت . زياد در بصره زندگى مى كرد و كاتب كارگزاران آن، ابو موسى اشعرى، مُغيرة بن شُعبه و عبداللّه بن عامر بود. همچنين ، در روزگار خلافت امير مؤمنان ، كاتب و مشاور ابن عبّاس بود. زياد ، در جنگ هاى امام عليه السلام شركت نكرد. او با امام على عليه السلام و سپس امام مجتبى عليه السلام بود تا آن گاه كه امام عليه السلام شهيد شد . پس از آن با نيرنگ معاويه لغزيد. معاويه ، او را برادرِ خود خواند و از آن پس، زياد بن ابى سفيان نام گرفت . زياد ، بر مردم، بويژه پيروان على عليه السلام بسيار سخت مى گرفت. وى به سال ۵۳ ق ، در ۵۳ سالگى بر اثر طاعون مُرد .

ر . ك : العقد الفريد : ج ۴ ص ۴ ، دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام : ج ۱۲ ص ۱۲۴ ـ ۱۲۸.

زياد قندى

زياد بن مروان قندى ، از ياران امام صادق و امام كاظم عليهماالسلام و يكى از بزرگان واقفيه بود. از يونس بن عبدالرحمان روايت شده است كه گفت: زمانى كه امام كاظم عليه السلام از دنيا رفت،

  • نام منبع :
    نهج الدّعا (با ترجمه فارسي) جلد دوّم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری: رسول افقی و احسان سرخه‌ای، ترجمه: حمیدرضا شیخی
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1385
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 5292
صفحه از 680
پرینت  ارسال به