563
نهج الدّعا (با ترجمه فارسي) جلد دوّم

در غائله اصحاب جَمَل، ابو موسى ، مردم را از يارى دادن به امام عليه السلام باز مى داشت . لذا امام عليه السلام او را بركنار نمود. ابو موسى در جنگ صِفّين نيز خود را كنار كشيد و به صف كناره گيران از جنگ پيوست ؛ امّا زمانى كه حَكَميت بر امام عليه السلام تحميل شد، ابو موسى نيز [به عنوان حَكَم ]به امام على عليه السلام تحميل گرديد و همه اينها با پافشارى اشعث بن قيس و خزرج و گرفتارى هاى آنان بود. امام عليه السلام مى دانست كه ابوموسى حق را ضايع خواهد كرد. ابو موسى در سال ۴۲ ق، در سن ۶۳ سالگى، مُرد .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۴۲ ش ۲۹۵ ، اُسد الغابة : ج ۳ ص ۳۶۷ ـ ۳۶۸.

اشعث بن قيس و فرزندان او

اشعث بن قيس بن مَعديكَرِب كِنْدى، كنيه اش ابو محمّد و نامش مَعديكَرِب است. وى از بزرگان يمن و از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله بود كه بعد از رحلت ايشان ، با مرتد شدن اهل يأمر ، او نيز مرتد شد. ابو بكر ، خواهرش امّ فَروَه را كه يكْ چشم بود ، به همسرى او درآورد و او محمّد را براى اشعث به دنيا آورد .
اشعث ، حاكم آذربايجان بود و امام على عليه السلام او را بركنار كرد. وى در جنگ صِفّين شركت نمود و در پيدايى خوارج ، دست داشت، چنان كه در شعله ور ساختن آتش جنگ نهروان نيز نقش بسيار داشت. او به حدّى درنده خو بود كه امام عليه السلام را تهديد به قتل كرد و امام عليه السلام او را منافق خواند و لعنتش كرد. اشعث در سال چهلم هجرى هلاك شد .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۲۳ ش ۲۲ و ص ۵۷ ش ۴۷۳.

و امّا فرزندان اشعث : روايت شده است كه دو تن از فرزندان اشعث ، از امام صادق عليه السلام اجازه ورود خواستند . امام عليه السلام به آنها اجازه نداد و فرمود: «پيامبر خدا ، عدّه اى را لعنت كرد و اين لعنت در آنان و نسل هايشان تا روز قيامت ، جارى گشت» .

ر . ك : اختيار معرفة الرجال: ص ۴۱۳ ش ۷۷۷.

دختر اشعث بن قيس، جعده ، امام مجتبى عليه السلام را مسموم كرد و فرزندش محمّد ، در ريختن خون امام حسين عليه السلام شريك شد. فرزند ديگرش قيس ، از فرماندهان سپاه عمر بن سعد در كربلا بود. او قطيفه امام حسين عليه السلام را كه از ابريشم بود ، به تاراج بُرد و از آن پس ،


نهج الدّعا (با ترجمه فارسي) جلد دوّم
562

مى شدند)» بود. او در زمان خلافت عثمان مُرد. سال مرگ او را از ۳۱ تا ۳۴ ق ، به اختلاف ، ذكر كرده اند . ر . ك : اُسد الغابة : ج ۵ ص ۲۱۶ ، الإصابة : ج ۳ ص ۳۳۲.

ابو منصور عِجلى

ابو منصور عِجلى، خود را به امام باقر عليه السلام منتسب مى كرد ؛ امّا پس از آن كه امام عليه السلام از او بيزارى جُست و او را طرد كرد، ادّعاى امامت نمود و مردم را به سوى خود، فرا خواند و چون امام باقر عليه السلام درگذشت، گفت: امامت به من منتقل شده است؛ و آشكارا دَم از آن زد. جماعتى از اين فرقه، از بنى كِنْده، در كوفه خروج كردند تا آن كه يوسف بن عمر ثقفى، حاكم عراق، در روزگار هشام بن عبد الملك، از ماجراى او و دعوت باطلش اطّلاع يافت و او را گرفت و بر دار كشيد .
ابو منصور عِجلى، مدّعى بود كه على عليه السلام همان پاره افتاده از آسمان است كه در آيه شريف آمده : «وَ إِن يَرَوْاْ كِسْفًا مِّنَ السَّمَآءِ سَاقِطًا يَقُولُواْ سَحَابٌ مَّرْكُومٌ ؛ و اگر پاره اى از آسمان را ببينند كه افتاده است، مى گويند ابرى است توده شده» . ۱ اين فرقه ، معتقد بودند كه واجبات ، برداشته شده و حرام ها ، روا گشته است. فرقه «منصوريه» ، كه از غُلات اند، منسوب به اين شخص اند .

ر . ك : الأنساب ، سمعانى : ج ۲ ص ۲۴۹ ، الملل والنحل ، شهرستانى : ج ۱ ص ۱۷۸.

ابو موسى اشعرى

ابو موسى عبد اللّه بن قيس بن سليم اشعرى، از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله واهل يمن بود. وى ، در مكّه اسلام آورد و پيامبر خدا ، او را بر زبيله وعدن از نواحى يمن گُماشت. عمر ، حكومت بصره را به او سپرد و پس از كشته شدن عمر، عثمان ، او را در سِمَتش ابقا كرد ؛ امّا بعد ، عزلش نمود. ابو موسى از بصره به كوفه رفت و در آن جا بود تا آن كه كوفيان ، سعيد بن عاص را بيرون كردند و از عثمان خواستند او را حاكم ايشان گردانَد . عثمان هم او را بر كوفه گماشت و تا كشته شدن عثمان ، در اين مقام بود . سپس على عليه السلام او را بركنار كرد.

1.طور : آيه ۴۴ .

  • نام منبع :
    نهج الدّعا (با ترجمه فارسي) جلد دوّم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری: رسول افقی و احسان سرخه‌ای، ترجمه: حمیدرضا شیخی
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1385
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 5333
صفحه از 680
پرینت  ارسال به