555
نهج الدّعا (با ترجمه فارسي) جلد دوّم

موسى بن عمر بن بَزيع

وى از ياران امام جواد و امام هادى عليهماالسلام بوده ؛ امّا از امام رضا عليه السلام نيز روايات متعدّدى نقل كرده كه برخى از آنها در عيون أخبار الرضا عليه السلام آمده است و نيكى و كمال او و منزلتش در نزد امام عليه السلام از آنها پيداست . شيخ طوسى و نجاشى ، او را ثقه دانسته اند . وى ، كتابى هم دارد .

ر . ك : رجال البرقى : ص ۵۷ و ۵۸ ، رجال الطوسى : ص ۳۷۸ ش ۵۵۹۸.

نابغه جَعْدى

نام او با اختلاف ، قيس بن عبد اللّه و عبد اللّه بن قيس و حيّان بن قيس بن عبد اللّه عامرى جَعْدى ذكر شده است . او در زمان جاهليت ، از دين ابراهيم و يكتاپرستى سخن مى گفت و روزه مى گرفت و استغفار مى كرد . وى ، قصيده اى دارد كه آغازش چنين است :

ستايش خداى را كه انبازى نداردو هر كه بدين ، باور نداشته باشد ، به خود ستم كرده است .
او خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و اسلام آورد و قصيده رائيه اش را سرود و نخستين كسى است كه چنين قصيده اى سرود . در آن آمده است :

نزد پيامبر خدا شدم كه هدايت آوردو كتابى تلاوت مى كرد كه چون كهكشان ، نورانى بود .
نابغه ، بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله پيوسته نزد خلفا مى رفت . وى ، در شاعرى نيكو بود ؛ امّا در هجوگويى خوب نبود .

ر . ك : اُسد الغابة : ج ۵ ص ۲۷۷ ش ۵۱۶۲ ، الإصابة : ج ۶ ص ۳۰۸ ـ ۳۱۳.

وائل بن حُجر

از اَقيال (جميع قُيل ، لقب پادشاهان حِميَر و به معناى امير و اميرزاده) حَضْرَموت و پدرش [نيز] از حاكمان آن جا بوده است . او به خدمت پيامبر خدا رسيد . چند روز پيش از رسيدنش ، پيامبر صلى الله عليه و آله آمدن او را به يارانش بشارت داده بود . چون بر پيامبر خدا درآمد ،


نهج الدّعا (با ترجمه فارسي) جلد دوّم
554

در زيارت دوم ، چنين آمده : «درود بر مسلم بن عوسجه اسدى كه وقتى حسين عليه السلام به او اجازه بازگشت داد ، گفت : مى خواهى از تو دست كشيم ؟! آن گاه چه عذرى براى ادا نكردن حقّ تو در پيشگاه خدا آوريم ؟! نه . به خدا ، آن قدر مى جنگم تا اين نيزه ام را در سينه هاى آنان بشكنم . تا قبضه شمشير در دستم قرار داشته باشد ، بر آنان ، شمشير خواهم زد و از تو جدا نمى شوم ، و اگر سلاحى براى جنگيدن نداشتم ، با سنگ به جانشان مى افتم . از تو جدا نمى شوم تا با تو بميرم» . امام حسين عليه السلام بر او رحمت فرستاد .

ر . ك : رجال الطوسى : ص ۱۰۵ ش ۱۰۴۰ ، بحار الأنوار : ج ۹۸ ص ۲۶۹ و ۲۷۲ و ۳۳۸.

مِعقَل بن قيس

او پيامبر صلى الله عليه و آله را درك كرد و از ياران امير مؤمنان و از بزرگان و پهلوانان كوفه بود و رياستى داشت . وى ، در جنگ جمل ، يكى از فرماندهان امام على عليه السلام و رئيس پليس ايشان بود .
امير مؤمنان ، او را به ميان بنى ناجيه فرستاد و مِعقَل ، سه مرتبه آنان را به اسلام فرا خواند ؛ امّا بنى ناجيه نپذيرفتند و او ، به ناچار ، جنگندگان آنان را كُشت و بازماندگانشان را اسير كرد .
شيخ طوسى ، در حديثى ، به اسناد خود ، روايت كرده است كه امير مؤمنان به خانه اش درآمد و ياران برجسته اش به خدمت ايشان رسيدند . امام عليه السلام به آنان فرمود : «مردى باصلابت و دلسوز مى خواهم كه مردم سواد (روستاهاى عراق) را بسيج كند» .
سعد بن قيس گفت : اى امير مؤمنان ! مِعقَل بن قيس تميمى ، مردى است دلسوز و باهوش و شجاع و باصلابت است. فرمود : «درست است» . سپس ، او را فرا خواند و [به آن جا] فرستاد . معقل رفت و زمانى كه برگشت امير مؤمنان ، ضربت خورده بود .
پس از شهادت على عليه السلام ، در سال ۴۲ ق ، مستورد بن عَلّفه يَربوعى خارجى ، شورش كرد و معقل ، به جنگ او رفت و در مبارزه اى تن به تن ، هر يك از آن دو ، ديگرى را از پا در آورد .

ر . ك : الأمالى ، طوسى : ص ۱۷۴ ح ۲۹۳ ، دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) : ج ۱۲ ص ۳۳۳ ـ ۳۳۶.

  • نام منبع :
    نهج الدّعا (با ترجمه فارسي) جلد دوّم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری: رسول افقی و احسان سرخه‌ای، ترجمه: حمیدرضا شیخی
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1385
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 5303
صفحه از 680
پرینت  ارسال به