طورى كه معاويه ، در صدد قتل او برآمد . عبد الرحمان بن حَكَم ، در سال پنجاهم هجرى او را كُشت و سرش را براى معاويه فرستاد ، و اين ، نخستين سر بُريده اى بود كه در جهان اسلام ، از شهرى به شهرى فرستاده مى شد . امام حسين عليه السلام از او با عبارت «بنده پاكى كه عبادت ، او را فرسود» ، ياد كرده است .
ر . ك : دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام : ج ۱۲ ص ۲۵۹ ـ ۲۶۶.
عيسى بن جعفر بن عاصم
عيسى بن جعفر بن محمّد بن عاصم و بنا به قولى احمد بن محمّد بن عاصم ، به روايت كشّى، ابوالحسن عليه السلام براى او دعا كرد . به همين دليل ، ابن داوود ، او را ممدوح شمرده است ؛ امّا علاّمه حلّى گفته است : اين روايت ، هيچ تعديلى را ايجاب نمى كند ؛ ليكن به نظر من ، از مرجّحات است .
در كتاب هاى تاريخ، ذيل رخدادهاى سال ۲۴۱ ق ، آمده است : خليفه متوكّل ، دستور داد يكى از بزرگان بغداد به نام عيسى بن جعفر بن محمّد بن عاصم را تازيانه بزنند و به شدّت و با ضرباتى دردناك ، او را زدند . گفته مى شود : هزار تازيانه به او زدند تا آن كه درگذشت . علّتش آن بود كه هفده نفر نزد قاضى شرقى (بغداد شرقى) ابو حسان زيادى گواهى دادند كه وى ، ابو بكر و عمر و عايشه و حَفْصه را سب كرده است . خبر به خليفه رسيد . خليفه به محمّد بن عبد اللّه بن طاهر، نايب بغداد، نامه نوشت و دستور داد او را در ملأ عام ، حدّ سب بزند، سپس آن قدر به او شلاّق بزند تا بميرد و جنازه اش را در دجله بيفكند و بر او نماز نخواند .
ر . ك : البداية والنهاية : ج ۱۰ ص ۳۵۷ ، تاريخ بغداد : ج ۷ ص ۳۶۹.
عيسى بن صَبيح
نام او در ميان ياران امام عسكرى عليه السلام ذكر نشده ؛ بلكه از ياران امام صادق عليه السلام است . كتاب ها ، نام پدر او را با اختلاف ذكر كرده اند . مثلاً در حاشيه كتاب الخرائج والجرائح (ج ۲ ص ۴۷۸ ح ۱۹) سيح آمده است و در كشف الغُمّة (ج ۲ ص ۵۰۳) شبح و در نور الأبصار