۱۲ / ۵
داوود بن على ۱
۱۵۷۱.الكافىـ به نقل از حمّاد بن عثمان ، از مسمعى ـ: چون داوود بن على ، ۲ مُعَلّى بن خُنَيس را كشت ، امام صادق عليه السلام فرمود : «به طور قطع بر آن كه وابسته مرا كشت و اموالم را گرفت ، نفرين خواهم كرد» .
داوود بن على به ايشان گفت : تو مرا با نفرينت تهديد مى كنى ؟!
مُعَتِّب [خادم اما صادق عليه السلام ] برايم گفت كه : امام صادق عليه السلام آن شب را پيوسته در ركوع و سجود بود و چون سحر شد ، شنيدم كه در سجده مى گويد : «بار خدايا ! به نيروى نيرومندت ، و به شُكوه پر شُكوهت كه همه آفريدگانت در برابر آن خوارند ، از تو درخواست مى كنم كه بر محمّد و خاندان او درود فرستى و اينك ، هم اينك ، او را بگيرى» .
امام عليه السلام سرش را از سجده بر نداشته بود كه شيون از خانه داوود بن على شنيديم . امام صادق عليه السلام سرش را برداشت و فرمود : «من ، خداوند را به دعايى خواندم و خداوند عز و جلفرشته اى را بر او فرستاد و [فرشته] با پُتكى آهنين ، چنان بر سر او كوفت كه از ضربت آن ، مثانه اش شكافت و مُرد» .
۱۵۷۲.الإرشاد :روايت شده است كه داوود بن على بن عبد اللّه بن عبّاس ، مُعَلّى بن خُنَيس (وابسته امام صادق عليه السلام ) را كشت و اموال او را گرفت . امام صادق عليه السلام ، در حالى كه ردايش را مى كشيد ، بر او در آمد و فرمود : «وابسته مرا كشتى و اموالم را گرفتى ! مگر نمى دانى كه مرد ، با وجود داغ فرزند مى خوابد ؛ امّا با جنگ و تاراج شدن نمى خوابد؟ به خدا سوگند كه نفرينت مى كنم !».
داوود با لحنى تمسخرآميز گفت : ما را از نفرينت مى ترسانى؟
امام صادق عليه السلام به سَرايش باز گشت و تمام آن شب را در قيام و قعود گذراند ، تا آن كه چون سحر شد ، شنيده شد كه در مناجاتش مى گويد : «اى دارنده نيروى نيرومند ، و اى صاحب كيفر سخت ، و اى دارنده عزّتى كه همه آفريدگانت در برابر آن خوارند! شرّ اين ياغى را از سر من كم كن و انتقامم را از او بستان» .
ساعتى نگذشت كه صداى شيون برخاست و خبر آمد كه : داوود بن على ، اكنون بمُرد .