۱۰ / ۲
ضَمرَة بن مَعبَد ۱
۱۵۶۰.الكافىـ به نقل از جابر ـ: امام زين العابدين عليه السلام فرمود : «ما نمى دانيم با مردم، چه كنيم ؟ اگر آنچه را از پيامبر خدا شنيده ايم ، برايشان حديث كنيم ، مى خندند و اگر زبان فرو بنديم ، آن هم نشايد» . ضَمرَة بن معبد گفت : برايمان حديث كن .
فرمود : «آيا مى دانيد كه دشمن خدا ، آن گاه كه بر تابوتش حمل مى شود ، چه مى گويد؟» .
گفتيم : خير .
فرمود : «به حمل كنندگانش مى گويد : آيا نمى شنويد ؟ من از دشمن خدا به شما شِكوه مى كنم : او مرا فريفت و به مَهلَكه ام بُرد و ديگر بيرونم نياورد . از برادران و دوستانى به شما شِكوه مى كنم كه با آنان ، برادرى كردم ؛ امّا مرا تنها گذاشتند . از فرزندانى به شما شِكوه مى كنم كه از آنان حمايت كردم ؛ امّا آنها مرا تنها گذاشتند . از سرايى به شما شِكوه مى كنم كه اموالم را در آن خرج كردم ؛ ولى ديگران ، ساكن آن گشتند . پس ، با من مدارا كنيد و شتاب مَوَرزيد» .
ضَمرَه گفت : اى ابو الحسن ! اگر او چنين سخن مى گويد ، زودا كه بر شانه هاى كسانى كه حملش مى كنند ، بر جَهَد!
امام زين العابدين عليه السلام گفت : بار خدايا ! اگر ضمره ، حديث پيامبر خدا را مسخره مى كند ، او را مجازاتى اندوهبار فرما» .
چهل روز بعد ، ضمره مُرد . غلامش بر جنازه او حاضر شد . چون او را به خاك سپردند ، نزد امام زين العابدين عليه السلام آمد و نشست . امام عليه السلام به او فرمود : «از كجا مى آيى ، فلانى؟».
گفت : از [تشييع] جنازه ضَمرَه . وقتى گورش را صاف كردند ، من صورتم را بر آن نهادم ، صدايش را شنيدم ـ و به خدا سوگند ، صداى او را مى شناختم ، همچنان كه در زمان حياتش مى شناختم ـ كه مى گويد : واى بر تو ، اى ضَمرَة بن معبد! امروز ، همه دوستان ، تنهايت گذاشتند و تو ره سپار دوزخى . مسكن و خوابگاه و استراحتگاهت ، آن جاست .
امام زين العابدين عليه السلام گفت : «از خداوند ، عافيت مى طلبم . اين است سزاى كسى كه حديث پيامبر خدا را مسخره كند» .