۱۴۹۴.امام على عليه السلام :بار خدايا! قريش را به كيفر آنچه با من كردند ، مجازات ها كن؛ زيرا كه آنان ، رشته خويشاوندى با مرا گسستند و بر ضد من ، هميار هم شدند و مرا از حقّم دور ساختند و حكومت پسرِ مادرم را از من رُبودند و آن را به كسى سپردند كه در خويشاوندى با پيامبر صلى الله عليه و آله و پيشينه داشتن در اسلام ، چونان من نيست ، مگر آن كه مدّعى ، ادّعاى چيزى كند كه من از آن بى خبرم ، و گمان نمى كنم خداوند هم از آن خبر داشته باشد. و خداوند را در همه حال ، سپاس .
۱۴۹۵.امام على عليه السلام :بار خدايا! من از قريش به تو شكايت مى آورم . حقّ مرا از آنان بستان و دادخواهىِ مرا نزد ايشان مگذار و حقّ مرا ـ اى پروردگار من ـ از آنان مطالبه كن ، كه تو داورِ دادگرى؛ چه آن كه قريش ، مقام بزرگ مرا خُرد شِمردند و حرمت مرا شكستند ( / حرام هاى مرا حلال شمردند) و حيثيّت و عشيره مرا كوچك شمردند و ميراث مرا از پسر عمويم ، به زور از من ستاندند و دشمنانم را بر ضدّ من برانگيختند و ميان من و عرب و عجم ، كينه آفريدند ۱ و آنچه را كه از همان كودكى با تلاش و رنج خويش براى خود آماده كرده بودم ، از من رُبودند و آنچه را كه برادرم و جسمم و دوستم [براى من ]بر جاى نهاد، از من باز داشتند .
۷ / ۲
ناكثين (سپاهيان جمل)
۱۴۹۶.امام على عليه السلامـ از خطبه ايشان در روز جَمَل، پس از حمد و ثناى خداوند ـ: اى مردم! من به نزد اين جماعت شدم و ايشان را [به راه حق] دعوت نمودم و برايشان حجّت آوردم ؛ امّا [در جواب من] آنان مرا ، دعوت كردند كه بر مبارزه ، شكيب ورزم و به ميدان ستيز ، گام نَهَم .
مادرشان به عزايشان بنشيند! من هرگز از جنگ ، بيمناك نگشته ام و از زدن ، نهراسيده ام. با [قبيله] قاره انصاف نمود آن كه با او به تيراندازى پرداخت . ۲
پس اين رعد و برق زدن ها (رَجَزخوانى ها و تهديدها) را براى ديگران بكنند؛ زيرا، من ، همان ابوالحسن هستم كه آنها را شكست دادم و جمعيّتشان را پراكنده ساختم و اكنون نيز با همان دل ، به ديدار دشمنم مى شتابم و به يارى و پشتيبانى و پيروزى اى كه پروردگارم مرا وعده داده است ، دل بسته ام و به پروردگارم يقين دارم و در كار خويش ، هيچ ترديدى ندارم .
اى مردم! نه آن كه بمانَد ، از مرگ رهايى مى يابد و نه آن كس كه بگريزد ، مرگ را درمانده مى سازد [و دست مرگ به او نمى رسد] . از مرگ ، گريزى نيست و آن كه [به مرگ طبيعى ]نميرد ، كشته مى شود، و برترين مرگ ، كشته شدن است. سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، هزار ضربت شمشير بر من ، آسان تر (گواراتر) از مُردن در بستر است .
شگفتا از طلحه! مردم را بر پسر عفّان شوراند تا آن كه چون كشته شد ، دادخواهانه با من دست بيعت داد. سپس بيعتم را شكست. بار خدايا! او را فرو گير و مهلتش مده .
زبير نيز بيعت مرا شكست و پيوند خويشاوندى با مرا گسست و با دشمنم در برابر من هم دست شد . [بار خدايا!] پس امروز ، مرا از او نيز، آن گونه كه خود مى خواهى، خلاص كن .