323
نهج الدّعا (با ترجمه فارسي) جلد دوّم

۴ / ۱۱

معاوية بن ابى سفيان و پدرش ۱

۱۴۱۸.معانى الأخبارـ به نقل از عدى بن ثابت ، از براء بن عازب ـ: ابو سفيان مى آمد و معاويه به دنبالش حركت مى كرد . پيامبر خدا گفت : «بار خدايا! دنباله رو و دنباله رو شونده را لعنت كن . بار خدايا! بويژه اُقَيعِس ۲ را» .
پس براء به پدرش گفت : اُقَيعِس كيست؟
گفت : معاويه .

۱۴۱۹.صحيح مسلمـ به نقل از ابن عبّاس ـ: با كودكان ، سرگرم بازى بودم كه پيامبر خدا آمد . من ، پشت در پنهان شدم . ايشان آمد و با دستش بر ميان دو شانه ام ضربه اى زد و فرمود : «برو و معاويه را برايم صدا بزن» . من ، رفتم و برگشتم و گفتم : او مشغولِ خوردن است .
ايشان ، دوباره به من فرمود : «برو و معاويه را نزد من بخوان» .
من ، رفتم و دوباره آمدم و گفتم : هنوز مى خورَد .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «خداوند ، شكمش را سير نكند!». ۳

1.براى شناخت وى ، ر . ك : ص ۵۸۵ .

2.مصغّر «اَقْعَس» ، به معناى سينه گوژ، سينه قوزى ؛ كسى كه سينه اش برآمده و پشتش فرو رفته باشد .

3.در الدرّ المنثور (ج ۸ ص ۱۶۸) به نقل از ابن ابى شيبه ، از شعبى آمده است : «معاويه ، پس از آن كه شكمش گُنده و گوشتالود شد، نشسته خطبه مى خواند». در بحارالأنوار (ج ۳۳ ص ۲۱۷) به نقل از الغارات ، از انس بن مالك آمده است : «از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمايد : «به زودى ، مردى از امّت من بر مردم مسلّط خواهد شد كه شكمى گُنده و حلقومى گشاده دارد و هر چه مى خورَد ، سير نمى شود و گناه جنّ و اِنس را بر دوش مى كشد و روزى در پىِ حكومت بر مى آيد . پس اگر او را ديديد ، شكمش را بِدَريد» . در المناقب خوارزمى (ص ۱۱ ح ۱) آمده است : «ابو عبد الرحمان احمد بن شعيب ، معروف به حافظ نسايى، (م ۳۰۳ ق)، يكى از نويسندگان صحاح و سنن، در اواخر عمرش مصر را ترك كرد و در شهر دمشق ، اقامت گزيد. وى ديد كه بسيارى از مردم آن ديار ، از امام ، منحرف گشته اند. از اين رو ، به نشر مناقب و فضايل ايشان پرداخت و سخنرانى هاى پياپى ، در فضايل وصى ايراد كرد. زمانى كه از تأليف و نشر كتابش فراغت يافت، از او درباره معاويه و فضايلى كه از وى روايت مى شود ، سؤال كردند. گفت : آيا معاويه از اين كه سر به سر باشد ، راضى نمى شود و حتما بايد برترى داده شود؟ به روايتى ديگر گفت : من براى او فضيلتى جز «خداوند ، شكمش را سير نكند!» نمى شناسم . پس مردم بر او هجوم بردند و با لگد به جانش افتادند و به بيضه هايش لگد كوفتند و از مسجد ، بيرونش كردند. او گفت : مرا به مكّه ببريد. او را به مكّه بُردند و در آن جا بر اثر همان لگدهايى كه خورده بود، درگذشت .


نهج الدّعا (با ترجمه فارسي) جلد دوّم
322

۴ / ۱۱

مُعاوِيَةُ بنُ أبي سُفيانَ وأبوهُ

۱۴۱۸.معاني الأخبار عن عدي بن ثابت عن البراء بن عازب :أقبَلَ أبو سُفيانَ ومُعاوِيَةُ يَتبَعُهُ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اللّهُمَّ العَنِ التّابِعَ وَالمَتبوعَ ، اللّهُمَّ عَلَيكَ بِالاُقَيعِسِ .
قالَ ابنُ البَراءِ لِأَبيهِ : مَنِ الاُقَيعِسُ ؟ قالَ : مُعاوِيَةُ . ۱

۱۴۱۹.صحيح مسلم عن ابن عبّاس :كُنتُ ألعَبُ مَعَ الصِّبيانِ فَجاءَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَتَوارَيتُ خَلفَ بابٍ ، قالَ : فَجاءَ فَحَطَأَني ۲ حَطأَةً وقالَ : اِذهَب وَادعُ لي مُعاوِيَةَ . قالَ : فَجِئتُ فَقُلتُ : هُوَ يَأكُلُ . قالَ : ثُمَّ قالَ لي: اِذهَب فَادعُ لي مُعاوِيَةَ . قالَ : فَجِئتُ فَقُلتُ : هُوَ يَأكُلُ ، فَقالَ : لا أشبَعَ اللّهُ بَطنَهُ ! ۳

1.معاني الأخبار : ص ۳۴۵ ح ۱ ، وقعة صفّين : ص ۲۱۷ ، شرح الأخبار : ج ۲ ص ۱۴۶ ح ۴۴۶ و ص ۵۲۷ ح ۴۴۶ ، بحار الأنوار : ج ۳۳ ص ۱۶۴ ح ۴۳۱ .

2.حَطَأه : دَفَعه بكفّه . وقيل : لا يكون الحَطْ ءُ إلاّ ضربة بالكفّ بين الكتفين (النهاية : ج ۱ ص ۴۰۴ «حطا») .

3.صحيح مسلم: ج۴ ص۲۰۱۰ ح۹۶، اُسد الغابة: ج۵ ص۲۰۲ الرقم۴۹۸۴، مسند الطيالسي: ص۳۵۹ ح۲۷۴۶، دلائل النبوّة للبيهقي : ج ۶ ص ۲۴۲ و ۲۴۳ ، الاستيعاب : ج ۳ ص ۴۷۴ الرّقم ۲۴۶۴ والثلاثة الأخيرة نحوه. وفي الدّر المنثور : ج ۸ ص ۱۶۸ نقلاً عن ابن أبي شيبة عن الشعبي : «إنّما خطب معاوية قاعدا حين كثر شحم بطنه ولحمه» وفي بحار الأنوار : ج ۳۳ ص ۲۱۷ نقلاً عن الغارات عن أنس بن مالك : «سمعت رسول اللّه يقول : سيظهر على الناس رجل من اُمّتي عظيم السرة واسع البلعوم يأكل ولا يشبع يحمل وزر الثقلين يطلب الإمارة يوما ، فإذا أدركتموه فأبقروا بطنه» . وفي المناقب للخوارزمي : ص ۱۱ ح ۱ ؛ «أبو عبدالرحمن أحمد بن شعيب المعروف بالحافظ النسائي المتوفّى عام ۳۰۳ ، أحد أصحاب الصحاح والسنن ، غادر مصر في اُخريات عمره نازلاً مدينة دمشق ، فوجد الكثير من أهلها منحرفين عن الإمام ، فأخذ ينشر مناقبه وفضائله فألقى محاضرات متواصلة في فضائل الوصي ، وبعد أن فرغ من تأليف كتابه ونشره ، سُئِلَ عن معاوية وما روي من فضائله ، فقال : أما يرضى معاوية أن يخرج رأسا برأس حتّى يفضّل ؟ وفي رواية اُخرى: لا أعرف له فضيلة إلاّ «لا أشبع اللّه بطنه» فهجموا عليه يضربون بأرجلهم في خصييه حتّى أخرجوه من المسجد، فقال: احملوني إلى مكّة فحُمل إليها وتوفّي بها حتّى مات بسبب ذلك الدوس».

  • نام منبع :
    نهج الدّعا (با ترجمه فارسي) جلد دوّم
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری: رسول افقی و احسان سرخه‌ای، ترجمه: حمیدرضا شیخی
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1385
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 5505
صفحه از 680
پرینت  ارسال به