۱۵ / ۵
محمّد بن عبد اللّه حِميَرى ۱
۱۳۷۶.الغيبة ، طوسىـ به نقل از محمّد بن عبد اللّه بن جعفر حِميَرى (در پايين نامه اى كه به امام مهدى عليه السلام نوشته و در آن ، مسائلى از امام عليه السلام پرسيده بود) ـ: . . . لطفى بفرما و براى دنيا و آخرت من و برادرانم دعايى كن. مأجور باشى ، إن شاء اللّه تعالى !
مرقوم فرمود : «خداوند ، به تو و برادرانت ، خيرِ دنيا و آخرت عطا فرمايد!» .
۱۳۷۷.الاحتجاج :در نامه ديگرى از محمّد بن عبد اللّه حِميَرى به صاحب زمان عليه السلام كه در سال ۳۰۷ [هجرى] به ايشان نوشت و در آن ، مسائلى از ايشان پرسيد . . . و تقاضا كرد كه برايش دعا كند.
پاسخ آمد : «خداوند ، به او ببخشايد آنچه را كه او ـ جلّ و تعالى ـ اهل آن است، به خاطر حقّى كه بر ما دارد و احترامى كه براى پدرش ـ كه خدايش رحمت كند ـ قائل بوديم و مقام نزديكى كه او نزد ما داشت ... . از خداوند ، مسئلت داريم كه او را به آنچه از خير دنيا و آخرت ، اميد دارد ، نايل گردانَد و كار دين و دنيايش را، آن سان كه دوست دارد، به سامان آورد، كه او حمايتگرى تواناست .
۱۵ / ۶
محمّد بن عثمان عمرى و پدرش ۲
۱۳۷۸.كمال الدينـ به نقل از عبد اللّه بن جعفر حميرى ـ: توقيعى خطاب به شيخ ابو جعفر محمّد بن عثمان عَمرى در تسليت مرگ پدرش ـ كه خدا از هر دوى آنان خشنود باد ـ صادر شد. در بخشى از آن توقيع ، آمده بود :
«ما از خداييم و به سوى او باز مى گرديم. تسليمِ فرمان اوييم و خرسند به قضايش. پدرت خوش بخت زيست و خوش نام مُرد. پس، خدايش رحمت كند و او را به دوستان و اوليايش ملحق فرمايد؛ چرا كه هماره در كارِ آنان ، كوشا بود و براى هر آنچه كه او را به خداوند عز و جل و به ايشان (ائمّه عليهم السلام) نزديك مى ساخت ، تلاش مى كرد. خداوند ، رويَش را خرّم كُناد ۳ و از لغزش او درگُذراد !».
و در بخش ديگرى آمده بود : «خداوند ، به تو پاداش بسيار دهد و عزايت را برايت نيكو گردانَد. تو و ما ، هر دو داغداريم و فراق او هر دوىِ ما را در غم ، فرو برده است. خداوند ، او را در بازگشتگاهش شاد گردانَد ! از كمال سعادت اوست كه خداوند عز و جل وى را فرزندى چون تو روزى كرد كه پس از او جانشينش باشد و عهده دارِ كار او شود و برايش طلب رحمت كند . مى گويم : خدا را سپاس ؛ زيرا منزلت تو و آنچه خداوند عز و جل در تو و نزد تو نهاده ، خوشايندِ هر انسانى است. خداوند ، يارى ات كند و نيرويت بخشد و مؤيّد و موفّقت بدارد، و خداوند ، حامى ، نگهدار ، پناه و ياور تو باشد و او، خود، بسنده ات كند!» .