۱۵ / ۲
ابو عبد اللّه بن صالح ۱
۱۳۷۱.الكافىـ به نقل از ابو عبداللّه بن صالح ـ: يكى از سال ها به بغداد وارد شدم . سپس از امام [مهدى] عليه السلام اجازه رفتن خواستم ؛ ليكن به من اجازه داده نشد. پس ، ۲۲ روز در آن جا ماندم و كاروان به سوى نهروان رفته بود. به من ، اجازه خروج در روز چهارشنبه داده و گفته شد : در اين روز ، خارج شو.
من [در اين روز] بيرون شدم ، در حالى كه از رسيدن به كاروان ، مأيوس بودم. امّا به نهروان كه رسيدم ، ديدم كه كاروان ، هنوز آن جاست. همين اندازه فرصت يافتم كه اشترانم را اندكى علوفه بدهم . كاروان كوچيد و من هم كوچيدم . ايشان ، برايم دعاى سلامت كرده بود و از اين رو، خدا را سپاس، هيچ گزندى [در طول سفرم] نديدم .