۱۲۶۳.الشفا بتعريف حقوق المصطفى :روايت شده است كه چون در جنگ اُحد ، دندان هاى ميانين پيامبر صلى الله عليه و آله شكست و صورتش شكافته شد، اين حادثه بر يارانش سخت گران آمد و گفتند : كاش نفرينشان كنى !
فرمود : «من براى لعن [و نفرين] مبعوث نشده ام ؛ بلكه براى دعوت [به حق] و از سر مِهر ، برانگيخته گشته ام . بار خدايا! قوم مرا هدايت فرما ، كه آنان نادان اند» .
۱۲۶۴.المعجم الكبيرـ به نقل از سهل بن سعد ـ: زمانى كه دندان هاى ميانين پيامبر صلى الله عليه و آله شكست و چهره ايشان مجروح گشت و كلاه خود ايشان شكافت ، من خود، شاهد بودم و مى دانم چه كسى خون از چهره اش مى شست و چه كسى آب برايش مى آورد و نيز بر زخمش چه نهادند تا خون ، بند آمد. فاطمه دختر محمّد ، پيامبر خدا ، خون از چهره اش مى شست و على عليه السلام در سپرى برايش آب مى آورد . چون فاطمه خون از چهره پدرش شست ، حصيرى را آتش زد و خاكستر كه شد ، مقدارى از آن خاكستر را برداشت و بر صورت ايشان نهاد و خون ، بند آمد.
سپس [پيامبر صلى الله عليه و آله ] در آن روز فرمود : «خشم خداوند ، سخت است (/ سخت باد!) بر قومى كه صورت پيامبر خدا را مجروح ساختند». سپس لختى درنگ كرد و آن گاه فرمود : «بار خدايا! قوم مرا بيامرز ، كه آنان نادان اند» .
۱۲۶۵.صحيح البخارىـ به نقل از ابو هريره ـ: طُفَيل بن عمرو ، خدمت پيامبر خدا رسيد و گفت : اى پيامبر خدا! قبيله دوس ، نافرمانى و سرپيچى كردند . پس، نفرينشان كن .
مردم گمان بردند كه پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را نفرين مى كند؛ امّا ايشان فرمود : بار خدايا! دوس را هدايت فرما و آنان را [به دين اسلام] بياور» .