وقتى شما در يك واحد درسى (مثلاً رياضى يا انگليسى)، خود را ضعيف مى يابيد و در پايان ترم ، نمره كمى از آن درس مى گيريد ، احتمالاً به خود مى گوييد كه در آن درس ، اطلاعات كافى نداشته ايد؛ ولى اين تصوّر هم به ذهن شما مى آيد كه : «با دقت و كوشش بيشتر مى توانم ناتوانى هايم را جبران كنم» . بنا بر اين، متأسّف هستيد كه نتوانسته ايد يا فرصت نداشته ايد كه در آن باره اقدام كنيد. شما به خوبى آگاه هستيد كه در انجام دادن كارهايتان مرتكب اهمال كارى شده ايد ؛ يعنى مى دانيد كه توان انجام دادن چنين كارى را داشته ايد، ولى خود شما عامل به تأخير انداختن آن بوده ايد.
اين وضع در ابتداى امر براى فرد اهمالكار ، قدرى شرم انگيز است ؛ شرمسارى از آن جهت كه شخص مى داند از عهده كار بر مى آيد، ولى بر اثر تنبلى ، انجام دادن آن را به فردا و فرداهاى ديگر مى سپارد ؛ امّا اين حالت ، با گذشت زمان براى شخص اهمالكار ، عادى مى شود و زشتى آن ، كم كم از بين مى رود. اين وضعيت ، پيامدهايى نيز در پى دارد كه به تدريج و با مرور زمان، وضع شما را بدتر و وخيم تر مى سازد ، مثل قبول رفتار خودكم پندارى ـ كه اوّلين مرحله نفى شخصيت است ـ ، آغاز پيدايش هيجان حسرت و ناراحتى هاى جسمى و روانى . ۱
دو . پرتوقّعى
اگر شما به ايدئال مى انديشيد و مى خواهيد هر كارى را به بهترين شكل ممكن آن انجام دهيد ، ولى نمى توانيد، طبعا ناراضى مى شويد. نارضايتى ، عاملى است كه شما را از فعّاليت هاى بعدى باز مى دارد و ديگر حاضر نخواهيد بود كه آن كار را ادامه دهيد . اين وضع ، در شما ابتدا به صورت «بهانه جويى» و سرانجام «عادت» ظهور خواهد كرد.