فصل اوّل : كلّياتى درباره حسرت
اگر طور ديگرى رفتار كرده بودم.. .!
اگر اين اتفاق نيفتاده بود.. .!
اى كاش اين اتفاق نمى افتاد.. .!
تقريبا همه ما از خاطرات گذشته ، حادثه اى را به ياد داريم كه ترجيح مى دهيم يا وجود نداشت و يا مى توانستيم آن را تغيير بدهيم ؛ امّا مى پذيريم كه اين كار ، غير ممكن است.
داستان ملخ و مورچه ، از جمله داستان هاى مشهورى است كه اغلب مادر و پدرها آن را براى كودكانشان نقل مى كنند. مورچه ، در تابستان به فعاليت مى پردازد و غذاى زمستانش را فراهم مى آورد و در اين كار ، لحظه اى از كوشش باز نمى ايستد ؛ ولى ملخ ، جز جيرجير كردن، كارى انجام نمى دهد و به فكر زمستانش نيست . به محض اين كه باد پاييزى مى وزد و هوا سرد مى شود، تازه به فكر زمستان مى افتد كه آن وقت ، ديگر بسيار دير شده است.
رفتار بسيارى از آدم ها نيز به همين ملخ داستان شباهت دارد. آنها وقت خود را تلف مى كنند و هرگز مجالى براى جبران آن نمى يابند.
گاهى اوقات ممكن است از برخى افراد ، چنين جملاتى را بشنويم : من